آتریسا جووون؛؛؛آتریسا جووون؛؛؛، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره
داداشیم؛ آرسام جون؛؛داداشیم؛ آرسام جون؛؛، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

پرنسس اردیبهشتی ما

فروردین 98

اولین روز سال 98 مسافر بودیم به اهواز واسه دیدن مامان جون و باباجون و دایی جونم اینا🤩 و بقیه فامیل های مامی جونم🤩 رفتیم مشهد آخه از اونجا پرواز داشتیم😉 رسیدیم خونه مامان جونم اینا که خیلی دلم واسشون تنگ شده بود؛ دایی قبل از ما رسیده بود؛ کلی ذوق کردیم و خوشحال شدیم😍 با دایی رفتیم کوهنوردی و کلی کیف کردم🤩 من و داداشی و دایی جونام😍 خیلی خوشگل بود😉 هوا خیلی سرد بود و همش هم بارونی بود🤗 واسه همین فقط یه بار رفتیم دریا😉 من و آرسامی😘 این هم روز سیزده بدر که خیلی به ما خوش گذشت 14 فروردین هم که برگشتیم خونه مون😍 بعد از تمام شدن تعطیلات نوروز اول سالگرد ازدواج مامی و...
8 ارديبهشت 1398

عکس های جامونده از سال 97

سلام سلام به همه ی دوستای گلم😍 خیلی دیر شد تا برگردیم ولی مثل همیشه مامی جونم برگشت تا خاطرات منو ثبت کنه🤗 خب بریم که کلی عکس داریم از سال 97 که گذشت🤭                       مشهد و رفتن به شهر مشاغل کودکان کارالند🤩 خیلی خوش گذشت😍پزشکی و آشگزی هم رفتم ولی از همه بیشتر از دندانپزشکی خوشم اومد🤗 جشن کریسمس خونه ما با داداشی جونم😍 و جشن ولنتاین سال 97 من و آرسام جووووووووووووووونم😍 جشن نوروز 98 از طرف مهد یاس🤩 آماده شدن من و داداشی واسه رفتن به آتلیه و آماده کردن تقوی...
8 ارديبهشت 1398

اولین دندونم که افتاد.........

تقریبا دو هفته ای بود که دندونم لق شده بود؛ خیلی نگرانش بودم همش از مامی سوال میکردم؛ نکنه یهو قورتش بدم تا اینکه چند شب پیش با داداشی داشتم بازی می کردم که یهویی انگشت داداشی خورد به دندونم و افتاد فوری به مامان جون و باباجون جونم زنگ زدم و بهشون گفتم که دندونم افتاد فرداش هم به دایی جون جونم گفتم بلافاصله بعد از افتادن دندونم عکس هنری مامی از من بستنی خیلی خوبه، لثه رو سفت میکنه تا خون نیاد رفتم مهد و فرشته ی مهربونم هم وسایل السا رو که خیلی دوست داشتم بهم هدیه داد این هم سورپرایز مامی جونم واسه من ...
26 آبان 1397

پاییز زیبا

یه جمعه ی پاییزی خوشگل رفتیم بیرون و کلی عکس خوشگل گرفتیم لباس های خوشگلم که مامان جونم واسم بافته مررررررررررسی مامان جون ...
26 آبان 1397

جشن تولد بابایی و جشن هالووین

تولد بابایی 5 آبان بود؛ من و مامی هم تصمیم گرفتیم که تم تولد بابایی رو هالووین بدیم اینجوری شد که تولد بابایی من این مدلی شد هنر مامی منه دیگه هر دو تا آموزشگاه زبان من جشن هالوین رو برگزار کردن جشن هالوین بعدی لباس و کلاهم؛ هنر مامی جونمه ...
26 آبان 1397

تابستان 97

سلام سلام به همه ی دوستان گلم؛ خاله ها و عموهایی که دوستتون دارم ببخشید خیلی دیر به دیر میام؛ مامی وقت نمیکنه، داداشی هم شیطون شده، الان اومدم مهم اینه تابستون کلاس موسیقی ( ارف) رو شروع کردم؛ الان 15 تا آهنگ می تونم بزنم خیلی دوست دارم کلاس زبان هم ادامه داره؛ الان تقریبا می تونم برای کارهای روزمره کامل انگلیسی صحبت کنم؛ از این ترم هم شروع کردم به آموزش نوشتاری که خیلی علاقه دارم امسال هم که پیش دو میرم بریم عکسهای تابستونی من جشن عمو آرین و نقاشی من آتلیه رفتم جشن آموزشگاه آریان عکس های شمال ...
26 آبان 1397

روز دختر

یکشنبه ای که گذشت روز دختر بود و مامی جونمم من و سورپرایز کرد صبح کلاس داشتم؛ وقتی برگشتم یهویی مامی گفت اگه گفتی امروز چه روزیه؟؟؟ منم خیلی سریع حدس زدم که روز دختره اومدیم خونه و مامی جونم سورپرایزم کرد با ... شب هم یه جشن کوچولو داشتیم Happy Girls Day مررررررررررسی مامی ...
28 تير 1397

این روزهای من

بعد از تعطیل شدن مهد کلی شلوغ شده سرم اول از همه رفتم کلاس موسیقی و الان در حال آموزش ساز بلز هستم بعد کلاس اسکیت هم شروع شد، روزهای فرد میرم اسکیت روزهای زوج هم کلاس نقاشی دارم بعد ازظهر ها هم که هر روز زبان دارم الان خیلی بهتر می تونم جمله بگم و تا حدودی صحبت کنم دو تا مسافرت کوچولو داشتیم، مشهد و شمال اول از همه بریم عکس های مسافرت مشهد رو ببینیم داداشی بیدار شد باباقدرت چالیدره ، تله سیژ مشهد؛ خیلی خوش گذشت جاغرق خیلی خوشگل بود بابلسر عطاویچ؛ خوشم اومد منم؛ یهویی ...
28 تير 1397

من اومدم...

چقدر طولانی شد سلام سلام به همه ی دوستای خوبم کلی خاطره و عکس دارم که امروز می خوام بذارم تو سایتم اول بریم سراغ عکس های جا مونده؛ واسه عید نوروزی که گذشت خونه مامان جونم اینا بهبهان بابابزرگ مامانی منو خیلی دوست داره عکس های خوشگلی که خودم از خودم گرفتم روز پدر، خونه بابا جون اینا همون روز پلاژ بهبهان برگشتیم عکس های جشن نوروز مهد و عکس های نوروز آتلیه ای من من و داداشی ...
28 تير 1397