آتریسا جون هفت ماه و نصفی(232 روزگی)
خیلی وقته که وقتی می خواستم برم جلو عقبکی می رفتم ولی امروز وقتی مامانی داشت با تلفن با مامان جونم گپ می زد ( تقریبا یک متری از من فاصله داشتن) نیست که من عاشق تلفنم واسه اولین بار چهار دست و پا رفتم و تلفن و قطع کردم ولی نمیدونم واسه چی مامانی ناراحت نشد کلی ذوق کرد و دوباره شماره مامان جون و گرفت و بهش گفت که من چی کار کردم بعدش مامان جونمم کلی ذوق کرد و صلوات فرستاد( من از پشت گوشی شنیدم) الان هم مامانی چند تا از عروسک ها و وسایلی که دوست دارم و گذاشته جلوم، منم رفتم جلو و یه دونه کلاه قیفی که خیلی دوستش دارم رو گرفتم، مامانی هم ازم فیلم گرفت تا به بابایی نشون بده ...
نویسنده :
آتریسا جون
15:44