4 سال و 4 ماهه شدم
مامی جونم کلی به بابایی و به خودش و به من گفته که امروز رو یادمون نره؛ آخه
امروز
.: آتریسا جووون؛؛؛ تا این لحظه ، 4 سال و 4 ماه سن دارد :.
چند روزی بود که سرما خورده بودم، امروز بهترم ولی داداشی امروز تب کرده و کلی بیحاله و همش گریه میکنه
اون روز حرف گوش ندادم و 4 تا بستنی تو یه روز خوردم؛ بعد خب مریض شدم دیگه
وقتی آرسامی از من میگیره خیلی بده؛ آخه اون خیلی کوچیکه... هنوز نمی تونه فین کنه
نمی تونه شیر بخوره و همش گریه میکنه
پریروز کیف کلاس آی متم رسید؛ آوزردیم خونه تا مامی جونم اسمم رو روش بنویسه
چند تا ازعکس های من سر کلاس آی مت( خانم مربی مون گرفته)
پسر عمه هام هم هستن
پدرام جون و آرتین جون
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی