آتریسا جووون؛؛؛آتریسا جووون؛؛؛، تا این لحظه: 11 سال و 11 روز سن داره
داداشیم؛ آرسام جون؛؛داداشیم؛ آرسام جون؛؛، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

پرنسس اردیبهشتی ما

اولین دندونم که افتاد.........

تقریبا دو هفته ای بود که دندونم لق شده بود؛ خیلی نگرانش بودم همش از مامی سوال میکردم؛ نکنه یهو قورتش بدم تا اینکه چند شب پیش با داداشی داشتم بازی می کردم که یهویی انگشت داداشی خورد به دندونم و افتاد فوری به مامان جون و باباجون جونم زنگ زدم و بهشون گفتم که دندونم افتاد فرداش هم به دایی جون جونم گفتم بلافاصله بعد از افتادن دندونم عکس هنری مامی از من بستنی خیلی خوبه، لثه رو سفت میکنه تا خون نیاد رفتم مهد و فرشته ی مهربونم هم وسایل السا رو که خیلی دوست داشتم بهم هدیه داد این هم سورپرایز مامی جونم واسه من ...
26 آبان 1397

پاییز زیبا

یه جمعه ی پاییزی خوشگل رفتیم بیرون و کلی عکس خوشگل گرفتیم لباس های خوشگلم که مامان جونم واسم بافته مررررررررررسی مامان جون ...
26 آبان 1397

جشن تولد بابایی و جشن هالووین

تولد بابایی 5 آبان بود؛ من و مامی هم تصمیم گرفتیم که تم تولد بابایی رو هالووین بدیم اینجوری شد که تولد بابایی من این مدلی شد هنر مامی منه دیگه هر دو تا آموزشگاه زبان من جشن هالوین رو برگزار کردن جشن هالوین بعدی لباس و کلاهم؛ هنر مامی جونمه ...
26 آبان 1397

تابستان 97

سلام سلام به همه ی دوستان گلم؛ خاله ها و عموهایی که دوستتون دارم ببخشید خیلی دیر به دیر میام؛ مامی وقت نمیکنه، داداشی هم شیطون شده، الان اومدم مهم اینه تابستون کلاس موسیقی ( ارف) رو شروع کردم؛ الان 15 تا آهنگ می تونم بزنم خیلی دوست دارم کلاس زبان هم ادامه داره؛ الان تقریبا می تونم برای کارهای روزمره کامل انگلیسی صحبت کنم؛ از این ترم هم شروع کردم به آموزش نوشتاری که خیلی علاقه دارم امسال هم که پیش دو میرم بریم عکسهای تابستونی من جشن عمو آرین و نقاشی من آتلیه رفتم جشن آموزشگاه آریان عکس های شمال ...
26 آبان 1397

روز دختر

یکشنبه ای که گذشت روز دختر بود و مامی جونمم من و سورپرایز کرد صبح کلاس داشتم؛ وقتی برگشتم یهویی مامی گفت اگه گفتی امروز چه روزیه؟؟؟ منم خیلی سریع حدس زدم که روز دختره اومدیم خونه و مامی جونم سورپرایزم کرد با ... شب هم یه جشن کوچولو داشتیم Happy Girls Day مررررررررررسی مامی ...
28 تير 1397

این روزهای من

بعد از تعطیل شدن مهد کلی شلوغ شده سرم اول از همه رفتم کلاس موسیقی و الان در حال آموزش ساز بلز هستم بعد کلاس اسکیت هم شروع شد، روزهای فرد میرم اسکیت روزهای زوج هم کلاس نقاشی دارم بعد ازظهر ها هم که هر روز زبان دارم الان خیلی بهتر می تونم جمله بگم و تا حدودی صحبت کنم دو تا مسافرت کوچولو داشتیم، مشهد و شمال اول از همه بریم عکس های مسافرت مشهد رو ببینیم داداشی بیدار شد باباقدرت چالیدره ، تله سیژ مشهد؛ خیلی خوش گذشت جاغرق خیلی خوشگل بود بابلسر عطاویچ؛ خوشم اومد منم؛ یهویی ...
28 تير 1397

من اومدم...

چقدر طولانی شد سلام سلام به همه ی دوستای خوبم کلی خاطره و عکس دارم که امروز می خوام بذارم تو سایتم اول بریم سراغ عکس های جا مونده؛ واسه عید نوروزی که گذشت خونه مامان جونم اینا بهبهان بابابزرگ مامانی منو خیلی دوست داره عکس های خوشگلی که خودم از خودم گرفتم روز پدر، خونه بابا جون اینا همون روز پلاژ بهبهان برگشتیم عکس های جشن نوروز مهد و عکس های نوروز آتلیه ای من من و داداشی ...
28 تير 1397

5 ساله شدم

5 ساله شدم امروز تولدم رو تو مهدم گرفتم، عااااااالی بود؛ خیلی خوش گذشت مررررررسی مامی، مرررررررسی بابایی مرسی خانم پسندیده عزیزم؛ مرسی گلنار جونم؛ مرسی سمیه جونم؛ مرسی رویا جونم؛ مرسی بطول جونم مامی چند تا عکس از امروز میذاره، بقیه رو بعدا میذاره امروز من و مهرسا جونم با بقیه ی دوستام ...
4 ارديبهشت 1397

پست پایانی سال 1396

سلام به همه ی دوستای گلم کم کم اسفند داره تمام میشه و فصل خوشگل بهار؛ فصل تولد من و داداشی جونم داره شروع میشه پس فردا میریم جنوب تا کلی خوش بگذرونیم امسال با قطار میریم؛ اون اتفاقایی که واسه هواپیما ها افتاد این روزها، واقعا من و ترسوند همش به بابایی و مامی جونم میگم: من از هواپیما خوشم نمیاد کلاس زبان هام رو میرم کلی Song خوشگل بلد شدم؛ تقریبا می تونم صحبت کنم و کلی برنامه های جدید رو هر روز میبینم و یاد میگیرم چهارشنبه ای که گذشت جشن نوروز مهدمون بود، کلی شعر خوندیم و خوش گذروندیم آخرین روز مهد 96 هم بود نقاشی کشیدنم خیلی خیلی پیشرفت کرده، کار با خمیربازی هام خیلی خوب شده، کار با قیچی هم خی...
26 اسفند 1396