کوکو خوردن آتریسا جون ( 13 ماهگی )
دیشب بابایی جونم به مامی میگفتش که کوکو هوس کردم مامی هم گفتش که فردا ناهار کوکو داریم عزیزم و امروز همین که من از خواب پا شدم مامی جونم مشغول آماده کردن مواد کوکو شد تا واسه ناهار درست کنه وقتی من ناهارم رو خوردم کوکوها هم دیگه آماده شده بود یهویی مامی جونم گفتش که یه دونه به آتریسا جونم بدم ببینم دوست داره، وقتی از دست مامی گرفتم یه کوچولو خوردم و خیلی خوشم اومدمامی همینجوری پشت سر هم از من فیلم و عکس می گرفت آخه میگفتش خیلی جالبه که آتریسا جیگری خودش داره یه چیزی رو می خوره
یه کوچولو شیطونی کردم و می خواستم از روی زمین بردارم که مامی صدام کرد و گفتش
بشقاب رو که میشه خورد، مگه نه مامی
واااااااااااااااااااااااااااااااااای چند روزی هست که وقتی می خوام بابایی رو صدا کنم با دستام هم بهش اشاره می کنم مثل الان
این هم لقمه ی آخر که می خوام انگشت هام رو هم بخورم