آتریسا جووون؛؛؛آتریسا جووون؛؛؛، تا این لحظه: 11 سال و 15 روز سن داره
داداشیم؛ آرسام جون؛؛داداشیم؛ آرسام جون؛؛، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

پرنسس اردیبهشتی ما

شیرین زبووووونی های من

1395/11/12 12:57
نویسنده : آتریسا جون
1,268 بازدید
اشتراک گذاری

آتریسا جونم دیگه؛ شیرین زبون و عسلیبغل

کلی شعر بلدم؛ 20 تایی میشه؛ پاییز _ آتش نشان _ پرچم _ شیر _ شب یلدا _ کتاب_ میکروب ها _ سلام _ چهار فصل _ 10 بیست 30 چهل _ بهشت دنیا _ قطار _ عنکبوت _ ای ایران _ ما گلهای خندانیم _ آهویی دارم خوشگله _ اتل متل _ آقا پلیسه _ یه توپ دارم قلقلیه و جدیدترین شعرهام:

بچه ها من دخترم

در خوش زبانی نوبرم

در خانه داری ماهرم

شریک کار مادرم

چهره ی شاد من ببین

شیرین به مثل شکرمبوس

و من پسرم که واسه داداشی گلم؛ آرسام جونم می خونمچشمک

من که از گل بهترم

پسرم من پسرم

حرف های مادرم، نرود از نظرم

در دبستان همه را محترم می شمرم

از خوش اخلاقی من

هست راضی پدرمبوس

دو هفته ای هست که مهد نمی رم؛ آخه هوا برفیه و سردچشمک این شعر ها رو هم از کتاب شعری که بابایی واسم خریده یاد گرفتمبغل

اون روزی مامانی اومده بود مهد، دنبالم تا بریم خونه، مثل همیشه اتفاقای اون روز و داشتم تعریف می کردم که یهویی گفتم؛ مامان امروز فرشته ی مهربووون یه هدیه واسه سهیل جون آورد؛ یه پاک کن

با صدای خوشگلم گفتم: خوش به خیالـــــــــــش

وااای که مامی چقدر خندید و کیف کرد از لحن گفتن منخنده

واسه بابایی و مامان جون و بابا جونم اینا هم تعریف کردزیبا

پریروز از خواب که پا شدم ؛ مامان گفتش که آتریسایی برو از پنجره بیرون و ببین

منم با قیافه ی خواب آلودم رفتم و گفتم: خدایا!!!! 

چه علعله ( غلغله ) ی برفیزیبا

باز هم مامانی خندید و لوسم کرد و بوسم کردبوس

امروز صبح مامان داشت پوشک آرسام جون و عوض میکرد؛ منم داشتم با لوگوهام بازی می کردمزیبا

اومدم پیش مامانی و داداشی گفتم: برج خوشگلم و ببینین

مامانی هم گفت: آفرین به خانم مهندس من

منم فوری قیافه ی جدی گرفتم و گفتم مهندس... نه من که مهندس نیستم؛ پزشکم؛ جراح قلب

اینم ساختمان پزشکان که من اونجا کار میکنمزیبا

مامانی این ریختی شدتعجب

عشقم دیگهبغل

خب بریم سراغ عکس هامزیبا

کاردستی منعینک

وااای با ماشینم تصادف کردمتعجب

مثلاخندونک

چند تا از عکس های خوشگلمزیبا

مامانی  منه دیگهبوس

پسندها (2)

نظرات (1)

کیمیا
23 بهمن 95 10:58
عالی بود شیرین زبون
آتریسا جون
پاسخ
مرسی خاله جونم