آتریسا جون تب کرده
همین الان بیدار شدم اولین کاری که مامانی کرد دمای بدنم و گرفت و بعد هم از اون قطره استامینوفن که خیلی بدمزه است داد بخورم. واسه اولین بار یه صدایی شنیدم ، نترسیدم ولی خیلی عجیب غریب بود اطراف و نگاه کردم هیچی ندیدم فقط متوجه شدم که اتاق خیلی تاریکه، مامانی فهمید که من تعجب کردم فوری لامپها رو روشن کرد و من و بغل کرد و گفتش صدای رعد و برق مامان جونم داره بارون میادش عزیزم و کلی ذوق کرد...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی