تب کردن آتریسا جون(266 روزگی)
ظهر دیروز بعد از خوردن غذام مامانی بغلم کرد تا صورتم و بشوره ولی یکهو گفتش که چرا یه کوچولو داغی عزیزکم و فوری دمای بدنم رو با تب سنج گرفت که 37/5 بودش کلی ترسید منتظر بابایی شد تا از سر کار بیاد و بهش بگه که چی کار کنیم که یه وقت دماش بالاتر نره، وقتی بابایی اومد و قضیه رو فهمید فوری دمای من و گرفت و دید که 37/7 شده بعد به مامانی گفتش که استامینوفن باید بدیم. خیلی بی حوصله شده بودم و کلی نق می زدم، مامانی همش می گفتش که سرما که نخورده میشه از دندون بالاییش باشه، یعنی چی شده و هی دمای من و می گرفت و نگران تر می شدبعد از ظهر با مامانی به خونه ی مامان جونم اینا رفتیم اونجا هم کلی نق زدم وقتی شب اومدیم خونه مامانی و بابایی دمای من و گرفتن که باز بالاتر رفته بود و 38.2 شده بود، باز استامینوفن خوردم و کلی نق زدم و حتی شامم رو هم نخوردم و بعدش شیرم و خوردم و خوابیدم البته مامانی یه کوچولو دیفن هیدرامین هم داد تا من بخورم و توی خواب همش دستش و رو سرم میذاشت ببینه یه وقت داغ تر نشده باشم، ساعت 5:45 دقیقه صبح بیدار شدم که شیر بخورم همون موقع هم مامانی با تب سنج دمام و گرفت که 37/8 بود یه کم آروم شدتا اینکه صبح شد و همین چند لحظه پیش مامانی دمای من و گرفت که 36/2 بود و کلی خوشحال شدو خدا رو شکر کرد، منم هنوز خوابم