آتریسا جووون؛؛؛آتریسا جووون؛؛؛، تا این لحظه: 11 سال و 3 روز سن داره
داداشیم؛ آرسام جون؛؛داداشیم؛ آرسام جون؛؛، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

پرنسس اردیبهشتی ما

5 ساله شدم

5 ساله شدم امروز تولدم رو تو مهدم گرفتم، عااااااالی بود؛ خیلی خوش گذشت مررررررسی مامی، مرررررررسی بابایی مرسی خانم پسندیده عزیزم؛ مرسی گلنار جونم؛ مرسی سمیه جونم؛ مرسی رویا جونم؛ مرسی بطول جونم مامی چند تا عکس از امروز میذاره، بقیه رو بعدا میذاره امروز من و مهرسا جونم با بقیه ی دوستام ...
4 ارديبهشت 1397

پست پایانی سال 1396

سلام به همه ی دوستای گلم کم کم اسفند داره تمام میشه و فصل خوشگل بهار؛ فصل تولد من و داداشی جونم داره شروع میشه پس فردا میریم جنوب تا کلی خوش بگذرونیم امسال با قطار میریم؛ اون اتفاقایی که واسه هواپیما ها افتاد این روزها، واقعا من و ترسوند همش به بابایی و مامی جونم میگم: من از هواپیما خوشم نمیاد کلاس زبان هام رو میرم کلی Song خوشگل بلد شدم؛ تقریبا می تونم صحبت کنم و کلی برنامه های جدید رو هر روز میبینم و یاد میگیرم چهارشنبه ای که گذشت جشن نوروز مهدمون بود، کلی شعر خوندیم و خوش گذروندیم آخرین روز مهد 96 هم بود نقاشی کشیدنم خیلی خیلی پیشرفت کرده، کار با خمیربازی هام خیلی خوب شده، کار با قیچی هم خی...
26 اسفند 1396

تولد مامانی و شب یلدای زیبای ما

16آذر تولد مامانی بود و کلی خوش گذشت مامانی کیک مینیون آماده کرد، منم عاشقش بودم یلدای امسال هم که من تازه خوب شده بودم و داداشی هم همون روز مریض شده بود؛ مامانی چقدر اذیت شد باز هم یلدامون خوشگل شد مامی منه دیگه ...
26 دی 1396

کلاس های ترم پاییز و زمستون من

پیش که میرم خیلی هیجان داره، کلی چیزهای خوب یاد میگیرم بعضی از عکس ها رو الان میذارم واسه مراسم آخر ماه صفر رفتیم مسجد از مهد اومدم خسته م اولین نفری که ستاره هاش به 10 رسید خب منم دیگه جشن یلدا 96 مهد یاس من و داداشی گیفت یلدای ما کلاس آی مت کلاس زبانم آخرین کاردستی من واسه کلاس زبانم ...
26 دی 1396

پاییزی که گذشت

پاییزی که گذشت پر از ویروس و میکروب بود آخه هر روز منو مریض می کردن شاید هم واسه این بود که من امسال پیش میرم و هر روز از خونه میرم بیرون به هر حال مامی و بابایی رو خیلی اذیت کردیم آخه بعد از من نوبت داداشی جونمه دیگه کلاس زبان و آی متم هنوز هم ادامه داره و هر روز چیزهای بیشتر و بهتر یاد میگیرم کلی از عکس هام مونده که امروز میخوام بذارم کاردستی کلاس زبانمه باغ بابا جونم؛ چقدر دوست دارم از این sun flower ها هنوز هوا خوب بود، پارک می رفتیم اولین روزی که دارم خودم از این sharpner ام استفاده میکنم پازل مکعبی؛ خودم کن...
26 دی 1396

تولد بابایی جونم

جمعه تولد بابایی بود خیلی خوش گذشت کلی به مامانی کمک کردم بابایی جونم تولدت مبارک انشالله صد و بیست ساله بشی امسال اینو میخوندم و دست میزدم کیک تولد بابایی؛ هنر مامانی خودمه من و بابایی جونم من و داداشی جونم بابایی دوستت دارم سورپرایز بابایی واسه مامی جونم دیشب؛ یهویی ...
8 آبان 1396

پایان ترم اول آی مت و شروع ترم 2A و ترم جدید زبان

کلاس آی مت ما تو همین مهدی که میرم برگزار میشه و از این بابت واسه مامانی خیلی خوبه بریم عکس های کلاسم روببینیم جلسه ی آخر ، همراه با هدیه رویا جونم، مربی عزیزم امروز هم ترم دو شروع شد چند روزی بئد که دیگه دلم خیلی تنگ شده بود واسه رویا جون همش به مامانی میگفتم پس کی شروع میشه ترم جدید زبانم هم شروع شده با یه تیچر جدید، زهرا جون دوستش دارم کلی شعر انگلیسی یاد گرفتم .: آتریسا جووون؛؛؛ تا این لحظه ، 4 سال و 6 ماه و 4 روز سن دارد :. ...
8 آبان 1396

ماهی که گذشت و ورود من به پیش دبستانی

دلم واسه همه تنگ شده بود اومدم تا خاطراتم و عکس های خوشگلم رو بذارم ماشالله بزرگ شدم و کلی به مامانی کمک میکنم مثلا حواسم همیشه به داداشیم هست همه جا مراقبش هستم پارک بیرون میریم همش میگم: من خواهر بزرگ شم دیگه مامانی هم همش میگه: قربوووونت بشم الهــــی ژست من واسه عکس مامانی همش میگفت: شما که دو روز تو هفته آی مت داری، سه روز هم زبان پس پیش نرو ولی من صبح از خواب بیدار میشدم و میگفتم: مامانی حوصله م سر رفته... آخه من بزرگ شدم دیگه... منو ببر پیش؛ اینجوری شد که... اولین روزی که رفتم پیش دبستانی این هم عکس پرسنلی من واسه پیشم ...
8 آبان 1396