آتریسا جووون؛؛؛آتریسا جووون؛؛؛، تا این لحظه: 11 سال و 4 روز سن داره
داداشیم؛ آرسام جون؛؛داداشیم؛ آرسام جون؛؛، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره

پرنسس اردیبهشتی ما

ماهی که گذشت و ورود من به پیش دبستانی

1396/8/8 17:01
نویسنده : آتریسا جون
1,091 بازدید
اشتراک گذاری

دلم واسه همه تنگ شده بودزیبا

اومدم تا خاطراتم و عکس های خوشگلم رو بذارممحبت

ماشالله بزرگ شدم و کلی به مامانی کمک میکنمخندونکمثلا حواسم همیشه به داداشیم هستزیبا

همه جا مراقبش هستم

پارک

بیرون میریم

همش میگم: من خواهر بزرگ شم دیگهزیبا

مامانی هم همش میگه: قربوووونت بشم الهــــی

ژست من واسه عکسعینک

مامانی همش میگفت: شما که دو روز تو هفته آی مت داری، سه روز هم زبان

پس پیش نروزیبا

ولی من صبح از خواب بیدار میشدم و میگفتم: مامانی حوصله م سر رفته...

آخه من بزرگ شدم دیگه...

منو ببر پیش؛ اینجوری شد که...

اولین روزی که رفتم پیش دبستانیبغل

این هم عکس پرسنلی من واسه پیشمزیبا

هفته ی اول مهر ماه که تعطیلات محرم و داشت اومدیم تهران

آخه دلمون خیلی تنگ شده بودمحبت

دایی جونم؛ مامان جونم؛ عمه سیما جونم و خاطره جونمبغل

همه رو دیدیم و کلی خوش گذشتبوس

تو قطاریمعینکدارم صبحونه میخورمخوشمزه

تازه رسیدیم خونه عمه اینا، من و دایی و داداشیمحبت

حسینه ای که ظهر عاشورا رفتیمچشمک

این هم عکس هایی که خاطره جونم از من گرفتبغل

با عمه داریم میریم بیرون

از تهران برگشتیم و روپوش مهد منم رسیدهزیبا

اولین روزی که پوشیدم و دارم میرم مهدبغل

صبح ها بابایی می بردمزیبا

الان هم مامانی اومده دنبالمبغل

داداشی هم وقتی میاد دنبالم کلی تو مهد ما بازی میکنهزیبا

روز جهانی کودکزیبا

اون روزی هوا چقدر سرد بودزیبا

مرسی مامان جونمبوس

باغبانی در مهدزیبا

گلدون خوشگلم که ساخت دستهای کوچولوی خودم هست رو آوردم خونه

هر چهار روزی دو قاشق باید بهش آب بدم تا بزرگ بشهبغل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)