آتریسا جووون؛؛؛آتریسا جووون؛؛؛، تا این لحظه: 11 سال و 11 روز سن داره
داداشیم؛ آرسام جون؛؛داداشیم؛ آرسام جون؛؛، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

پرنسس اردیبهشتی ما

آتریسا جون153 روزگی

مامانی جونم دیشب این توپها رو واسم خرید، بابایی هم دیشب گوشواره طلا کرد تو گوشهام ، از ترس اینکه اون گوشواره ها گوشهام اذیت نکنن هنوز چند روز نگذشته بود اونها رو در آورد،مرسی بابایی ، مرسی مامانی ...
2 مهر 1392

آتریسا جون 147 روزگی

امروز سه شنبه 26 شهریور 92 (میلاد امام رضا) مامانی و عمه اعظم و عمه افسانه من و بردن دکتر تا گوشهام و سوراخ کنن هنوز دکتر کارش و انجام نداده بود که بابایی هم خودش و رسوند، وقتی  اون دستگاه رو دیدم ترسیدم وگریه کردم خیلی درد نداشت ولی مامانی و بابایی خیلی استرس داشتن که یه وقت گوشهام عفونت نکنه ...
27 شهريور 1392

آتریسا جون 135 روزگی

یه چند روزی هست که مامان جونم و بابا جونم (مامان جون و باباجون مامانیم) از اهواز اومدن دیدنم. امروز واسه اولین بار روروک ام و در آوردن و من و گذاشتن داخلش، خیلی باحال خوشم اومد... ...
15 شهريور 1392

آتریسا جون 106 روزگی

ما امروز(چهارشنبه 16 مرداد)  با عمه فرانک اینا رفتیم شمال، مامانی هم با دایی امیرحسین که تهران زندگی میکنه و تا اون روز من و از نزدیک ندیده بود فقط عکسها و فیلمهام و دیده بود، هماهنگ کرده بود که اون هم بیاد شمال تا هم و ببینیم. جمعه صبح دایی من و دید و احساس کردم که خیلی از من خوشش اومده، همش میگفت که خودش از عکسهاش خوشگلتره راستی همش به من میگه کپلی!  همین جا میخوام از دایی امیرحسین تشکر کنم و بگم مرسی که تو این مدت مامانی و راهنمایی کردی که چه جوری بهتر از من مراقبت کنه(آخه دایی امیرحسین پزشک و از وقتی که من بدنیا اومدم دکتر شبانه روزی من شده) باز هم مرسی!!! ...
17 مرداد 1392