مزون آتریسا جون (track 1)
چند روز پیش مامانی رفته بود به اتاقم تا لباس هام و چک کنه یه وقت کوچولو نشن واسم یکهو یک سری لباس هایی رو که مامان جونم توی سیسمونیم گذاشته بود توجه مامانی رو به خودشون جلب کردن، مامانی یه آهی کشید و گفتش که نکنه کوچیک شده باشن که از قضا دو تاشون اصلا تنم نشدواسه همین مامانی گفتش که بیا نانازکم تا باقی لباس ها کوچیک نشدن مامانی یه چند تا عکس از آتریسا جونش با لباس های خوشگلش بگیرهو اینجوری مزون آتریسا جون راه اندازی شد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی