یه هفته به تولدم مونده.............
هفته ی دیگه مثل امروز یعنی 94/2/4 من میشم دو ساله...
جشن تولدم قراره که پنج شنبه، بعد از ظهر برگزار بشه
این روزها مامی جونم خیلی سرش شلوغه و همش استرس داره، آخه هنوز ریسه های تولدم آماده نشده، خرید های اینترنتی واسه تولدم نرسیده و مامی از استرس دیشب نتونست بخوابه
دیروز و پریروز همش درگیر بودش تا طرح کارت دعوتم و بقیه ی وسایل تم زنبوری رو آماده کنه، دیروز صبح از ساعت 10 رفتیم مرکز هونام، فاطمه جونمم اومدش تا من تنها نباشم و مثل شب قبل، اذیت نکنمتا ظهر همه طرح ها آماده شد که قرار بود بعد از ظهر بره واسه چاپ، که متاسفانه چاپ نشد و مامی جونم خیلی ناراحت شد
ظهر وقتی داشتیم برمی گشتیم، من رفته بودم کنار مجسمه دو تا نی نی و همش به مامی میگفتم که عکس بگیر از من
همه داشتن نگاه میکردن به من!!!
آخه مامی عجله داشت و منم اصرار؛ که مامی عکس بگیر
خودم رفتم و نشستم و ژست گرفتم
واسه این مدلی ژست گرفتنم مامی کلی فدام شد
این روز ها، هر وقت برم تو اتاق که تاریک باشه، یا صدای بلندی بشنوم یا اینکه هر چیز غیر عادی رو متوجه بشم؛ فوری می دوام و میام سمت مامی یا بابایی و میگم: ترسیدم... ترسیدم...
وقتی می پرسن از چی؟؟؟ منم فوری میگم: پیشی بوووووووود، بعدش هم میگم:هاپو بووووووود
همش دوست دارم با سه چرخم برم بیرون و از مامی میخوام که با ماشین نریم، همش میگم سه چرخ، با دستهامم قان قان میکنم
وقتی که پارک میرم یا بیرون میرم و کسی رو میبینم که دوچرخه داره فری به مامی نشون میدم و میگم، چرخ نی نی... بعد هم به سه چرخم اشاره میکنم و میگم: چرخ آیسا(آتریسا)
این روزها همش میگم: آیسا( آتریسا) بابایی دوست داره، مامانی دوست داره، عمه دوست داره، پدی دوست داره، آرتین دوست داره، فاطمه دوست داره...بعد مامی هم باید بگه ما هم آتریسا خوشگله رو دوست داریم تا دیگه ادامه ندم وگرنه همش میگم
یاد گرفتم وقتی صدام میکنن، بگم:جـــــــــــــانم
این چند روزه اینقدر عکس زنبور دیدم که هر بار که میبینم فوری به مامی نشون میدم و به کارت های زرد و مشکی که مامی از دستم قایم کرده و موقع خوابم کارهاش و انجام میده، اشاره میکنم و میگم زنبور و میخندم
دیروز بعد از اینکه اومدیم خونه کلی نق زدم و همش میگفتم پارک، بریم پارک...
مامی هم غذاش رو که آماده کرده بود فقط باید زیر گاز رو روشن میکرد، من و فاطمه جون برد پارک ملت و من کلی ذوق کردمآخه شهر موش ها کنار این پارکه ست و من رفته بودم و ژست میگرفتم و میگفتم عکس بگیر مامی جونم
فاطمه جون عزیزم که خیلی دوستش دارم