تولد مامـــــــــی جونم... مبارکــــــ
امشب جشن تولد مامی جونم بودش
مامــــــــــــی جونم
صبحی با مامی و مامان جونم رفتیم تا واسه مامی گلم یه کیک انتخاب کنیم
دو روز بود که تب کرده بودم و خیلی حالم بد شده بود؛ امروز صبح بهتر شده بودم واسه همین مامی کلی می ترسید منو ببره بیرونزودی رفتیم و یه دونه رو که خیلی هم خوشگل نبود انتخاب کردیم و اومدیم خونه
این یکی دو روز مامی خیلی درگیر من بود،آخه تبم خیلی بالا رفته بودش ولی خدا رو شکر کمتر از 42 ساعت پایین اومد و خوب شدم
امسال مامان جونمم واسه تولد مامی بودش
این هم کیک تولد مامی
بین اون همه کلاه
من این کلاه رو انتخاب کردم
همش میگم چیییییییییییز
نمی دونم چرا اخم کردم
آخ پاهام چی شد؟؟؟
اووووف شد
منتظر مامی جونم تا بیاد و شمع ها رو با هم فوووووووت کنیم
نذاشتم مامی فوت کنه، مامی رو صدا می زنم و میگم بیا...
ولی خودم فوت میکنم
شاید ده بار فوت کردم
این هم کادوهای مامی جونم
کادوی من و بابایی
کارت هدیه هم از طرف دایی امیرحسین جـــــونم
پارچه ی خوشگل هم از طرف مامان جونم
مرسی از همه