آتریسا جووون؛؛؛آتریسا جووون؛؛؛، تا این لحظه: 11 سال و 20 روز سن داره
داداشیم؛ آرسام جون؛؛داداشیم؛ آرسام جون؛؛، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

پرنسس اردیبهشتی ما

رفتم شهربازی

1394/11/17 16:38
نویسنده : آتریسا جون
1,679 بازدید
اشتراک گذاری

جمعه ای که گذشت؛ مثل همیشه وقتی بیدار شدم

اول بابایی رو بوسیدمبوسسلام کردم و گفتم خوب خوابیدیخواب

بعد از شونه کردن موها و خوردن صبحانه؛ گفتم خب بریم بیرون دیگهچشمک

مامی و بابایی هم آماده شدن و منم که همیشه از همه زودتر حاضر میشمزیبارفتیم بیرونبغل

مامی جونم یه برنامه ی تبلیغاتی رو دید که نوشته شده بود؛ ملورین افتتاح شدچشمک

یهویی گفتش واااااای چه خوووووبزیباآتریسایی دوست داری بریم مرکز خرید... بعدش هم کلی بازی کنیزیبا

منم که عاشق اینجور جاهام فوری گفتم: آررررررررررررررررررررهبغل

رفتیم و مثل همیشه اول از همه یه سبد چرخدار آوردم و از بابایی خواستم منو بذاره داخلشچشمکبعدش هم کلی خرید کردمبغل

رفتیم طبقه ی بالا و من شهربازی رو دیدم؛ دیگه اجازه ندادم کسی جایی بره؛ گفتم: بریم بازی کنمبغل

خیلی خوش گذشت؛ چند تا نی نی دیگه هم بودن و کلی با هم شیطونی کردیم و بازی کردیمبغل

مامی جونمم مثل همیشه مشغول عکس گرفتن از منهچشمک

تو ماشین خوابم برد و موهام ژولی پولی شدخندونک

چقدر مامی جونم خندید از این مدل نشستن منخنده

بابایی جونم میگه؛ فداش بشه باباییش

این موتور واسه شماست عزیزم نه اون یکیچشمک

آهنگشو دوست دارمزیبا

یه کوچولو هم کشتی سوار شمبغل

کلی برف اومده بود و بعد از بازی کردنم؛ گفتم:

خب حالا بریم برف بازیزیبا

میخواستم گلوله برف درست کنم و بندازم واسه بابایی

واسه همینم؛ بابایی دستکش اون دستم و درآورد و با این پلاستیک بست، تا بتونم گلوله برف درست کنم و بندازمچشمک

هوا خیلی سرد بود و نمیشد آدم برفی درست کنیمچشمک

کلی از بابایی و مامی جونم تشکر کردم و اومدیم خونهبغل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

DUYĞU
17 بهمن 94 23:45
سلام عزیزم آتریسا جونم همیشه لبت پرخنده گلم
آتریسا جون
پاسخ
سلام خاله ای مرررررررررررررررسی بووووووووووووووووس
کیمیا
18 بهمن 94 9:24
عزیزززم فدات بشم آتریسایی بوس بوس
آتریسا جون
پاسخ
خدا نکنه خاله جونم