آتیش بازی مــــــــــــن!!!
اول از همه ازهمه ی دوستای گلم و مامان های مهربووووووووون تشکر میکنم که به من سر میزنین
مامی جونمم معذرت میخواد، کامنت ها رو جواب نداده؛ آخه یه کوچولو نی نی داره اذیتش میکنه؛ خیلی کم میادش نت
یه بوووووووووووووس واسه همه کسایی که دوستشون دارم
از مامی و بابایی قول گرفته بودم که یه روز تعطیل منو ببرن؛ آتیش بازی کنیم
آخه دوست دارم
اینجوری شد که جمعه ی پیش رفتیم بیرون و هوا هم که عااااااالی بودکلی آتیش بازی کردیم
کلی خاطره ی خوب از اون روز قشنگ موند واسمون
این عکس ها آخرین باری هست که عینک قشنگم رو دیدم
آخه بعدش گم شده
دارم آواز می خونم
خب دیگه بریم سراغ آتیش بازی من و بابایی
آتیش بازی بسه......
حالا نوبت خوردنه
مامی کلی فدای زبونم شد
از بابایی خواستم آهنگ قشنگ بذاره
کلی نی نای کردم و خوش گذشت؛ بعد هم برگشتیم خونه
مرســـــــی باباییمرســــــــی مامی جونم
همش میگفتم: چه خوش میگذره