آخر هفته های مـــــن(2)
جمعه ی پیش همین که مامی جونم از من سوال کرد که امروز چند شنبه ست؟
فوری گفتم جمعه ست
بعدش هم گفتم: امروز مه نیست مامی جونم؛ می تونیم بریم ملورین
مامی و بابایی کلی خندیدن و گفتن نه عشقم؛ یعنی فکر نمی کنم
فوری آماده شدم و اول از همه رفتم سراغ کاکتوس هام؛ چند روز پیش دو تا کاکتوس به سلیقه ی خودم خریدم و هر 5 روز یه بار آب میدم، آخه عمو گفته
صبح ها هر وقت می خوام برم بیرون میام و بهشون سلام میکنم و میگم: صبح بخیر کاکتوس ها
آره من آماده ام
خب بیاین دیگه
سلام کاکتوس ها
این هم چند تا ژست من با کلاه آفتابی مامی جونم
این هم عینک آفتابی جدید مــــــــن
این روزها وقتی میرم بیرون؛ حتما باید عینک بزنم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی