آره مــــن 3 سالــــه شدم
آره من 3 سالــــه شدم
دیروز از صبح که بیدار شدم؛ مامان جونم... عمه فرانک عزیزم و عمه اعظم جونم تولدم رو تبریک گفتن
مرسی
دوستون دارم
منم کلی ذوق کردم و از مامی همش می پرسیدم که حالا می تونم برم مهد کودک
سوال دیگه مم این بود که عمه اینا کی میان؟؟؟
امسال به خاطر نی نی مامانی؛ جشن بزرگ نگرفتیم
دیشب با مامی و بابایی رفتیم کیکی رو که مامانی جونم سفارش داده بود تحویل بگیریم
قرار بود یه ساعت خوشگل باشه که ساعت تولد منو نشون میده
عمو قناده اینو تحویل داد
خیلی حرص خوردن
اومدیم خونه و جشن کوچولومون رو گرفتیم
سه تایی
عکس های دیشب مــــــن
چند تا از ژست های بانمک مـــــــن
خنده های شیرین من
شمع رو فوووووت کردم و حالا
رسیدیم به کادوی خوشگل مــــــــن
بابایی به من قول ماشین داده، هر روز میگم: سفیدش قشنگتره یا قرمز؟
ولی تا سفارش بده طول میکشه
ولی یه هدیه ی خوشگل دیگه هم گرفتم
امروز ظهر عمو آرمان جـــــونم
کلی کادوی خوشگل واسه 3 ساله شدنم به من داد
مرســــــــــی عمویـــــی
بوسبوس
خیلی خوشگل ان
فعلا گذاشتم تو کمدم؛ تا یه وقت خراب نشن
من خواب بودم که مامی جونم اومده بدون اجازه من عکس گرفته
بیدار شدم کلی گریه کردم که چرا باز کردی
مامی هم این ریختی شده بود