سومین مروارید دندون آتریساجون( دندون بالایی سمت راستی)
دیشب حول و حوش ساعت 10 بود که با بابایی جونم بازی می کردم و هی خودم و واسش لوس می کردممامانی اومدش و به بابایی گفتش که به لثه اش دست نزدی و همون موقع دستش رو به لثه بالایی من زد و یکهو کلی خوشحال شد و به بابایی گفتش که دندون بالایی آتریسا جون جوونه زده و کلی من رو بوسیدو تاریخ 1392/11/12 رو توی تقویمش علامت زد و با انگشتاش یه چیزی رو حساب کرد و گفتش که میشه 9 ماه و 9 روز، خیلی بامزه ست مگه نه و به بابایی می گفتش که شاید همه ی اون دردی رو که آتریسا جیگر هفته ی پیش کشید واسه همین بوده و این شعر خوشگل و واسم خوندش:
انار دونه دونه
بچه ای دارم دردونه
قشنگه مهربونه
انار دونه دونه
چهار روزه که بچه ام
گرفتار دندونه
انار دونه دونه
توی دهان بچه ام
یه گل زده جوونه
گل نگو مرواریده
مثل طلای سفیده
هیچ کی از این قشنگ تر
جواهری ندیده
مرسی مامی گلم ، خیلی قشنگ بود
امروز صبح زودتر از همیشه بیدار شدم و شروع کردم به بازیگوشی و شیطونیاز وقتی که بزرگ شدم دیگه دوست ندارم برم توی استخرم و با توپ هاش بازی کنم، دوست دارم از بیرون باهاشون بازی کنم الان هم دارم همین کار رو می کنم و مامانی هم کلی عکس از من گرفت ولی هر کار کرد نتونست مروارید دندون های من و شکار کنهیعنی من نذاشتم، آخه من دوست ندارم کسی دندون هام و ببینه، خجالت میکشم خب