آتریسا جووون؛؛؛آتریسا جووون؛؛؛، تا این لحظه: 11 سال و 19 روز سن داره
داداشیم؛ آرسام جون؛؛داداشیم؛ آرسام جون؛؛، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

پرنسس اردیبهشتی ما

آتریسا جون در نه ماه و یک هفته و شش روزگی (289 روزگی)

1392/11/17 16:3
نویسنده : آتریسا جون
1,764 بازدید
اشتراک گذاری

صبح وقتی از خواب پا شدم متوجه شدم بابایی جونم هنوز سر کار نرفته کلی ذوق کردم وقتی دیدمشذوقخوشحال بودم که الان میرم بغلش و کلی با هم بازی می کنیم ولی یه کوچولو که گذشت فهمیدم واسه اینکه حیاط خونمون دچار یخ زدگی شده و حتی کنتور برق هم یخ زده و این خیلی خطرناکه بابایی مونده تا اونا رو درست کنه یعنی وقت نمیشه که من رو بغل کنه و منم هی خودم رو واسش لوس بکنملوس بازی

بالاخره مامی جونم تونست مروارید دندون های پایینی من رو شکار کنهتایید

وقتی که بابایی تو حیاط مشغول کارهاش بود مامانی جونم هم هی بهش سر میزد و من و تنها میذاشت تو اتاق که یکهو وقتی اومدش، دید که من از صندلی غذاخوریم گرفتم و بلند شدم اولش کلی ترسیدترس ولی بعد عکسم رو گرفت عکسو بهم گفتش که خوشگلکم اینقدر شیطونی نکن مامان جونم یه وقت خدای نکرده اگه زبونم لال بیفتی مامی جونت چیکار کنهنه نه

بعد از اتفاق بالا مامانی واسم حسنی گذاشت تا سرگرم باشم دنبال کارهای خطرناک نباشم، واااااااااااای از بیرون که اومدش تو کلی خندیدخندهو باز از من عکس گرفت عکستا به بابایی نشون بده که من امروز چقدر شیطونی کردم، از اونجایی که من به موس لب تاپ مامانی خیلی علاقه دارم و دوست دارم بخورمش و تا حالا هم امکانش واسم پبش نیمده بود همین که دیدم کسی نیست فوری رفتم و خوردمشذوق

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)