زمین بازی آتریسا جون (297 روزگی)
مامانی همش به بابایی میگه آتریسا جون خیلی شیطون شده می ترسم یه وقت که نیستم کنارش یه بلایی سر خودش بیاره واسه همین امروز واسه اولین بار یه زمین بازی کوچولو واسم راه انداختن تا بتونم بیشتر با خودم بازی کنم و اینکه مامانی جونم میگه این جوری یه کوچولو امن تره من که خیلی خوشم اومده هی میرم داخل و هی میام بیرونبابایی هم میگه جیگر طلا داری لونه بازی میکنی خوشگلمراستی آهنگ هم پخش میشه توی لونه ام
امروز جمعه ست و من حمام رفتم بعدش هم کلی خوابیدمالان هم که بیدار شدم و لونه ی جدیدم و دیدم فوری رفتم داخلش و با خودم بازی کردمتازه وقتی تلویزیون پیام بازرگانی می داد از پشت تور نگاه می کردم که تجربه ی جدیدی بودشوقتی داشتم بازی می کردم مامانی داشت کارهاش و انجام می داد ولی بابایی پیشم بودش، یه لحظه بابایی هم رفت و من خیلی ترسیدم و گفتم با با که یکهو دیدم مامی و بابا جونم اومدن و کلی واسم ذوق کردن و منم که باز خودم و لوس کردم