آتریسا جون تب کرده...
دیشب قبل از خواب، بابایی جونم به مامی گفتش که آتریسایی خیلی داغه!!!
مامی هم فوری تب سنج رو آورد و دید که 38/8 رو نشون میدهفوری استامینوفن خوردم و بعد رفتیم تا لالا کنم
مامی جونم که دیروز یه کوچولو بهتر شده بود کلی غصه ش گرفت که واااااااااااای آخه چرا باز آتریسایی تب کرده؟؟؟
مامی از روز 5شنبه مریض شد و همش لرز داشت، تا روز شنبه هم اصلا خوب نشد تا اینکه رفت دکتر و با کلی آمپول و دارو و سرم واسه اینکه فشارش هم خیلی افتاده بود پایینیه کوچولو از دیروز بهتر شده بود...
مامی همش میگه آخه چی شده یعنی از من گرفته؟؟؟
نکنه پریروز که مهد رفت، از کسی گرفته، آخه پریروز وقتی مامی میخواست سرمش رو بزنه، اول منو به مهد برد تا اینکه اذیت نشم
نمی دونم واسه چی ولی دیشب خیلی تب داشتم، بابایی تا صبح بالا سرم بیدار بودساعت 5 بود که گریه کردم و گفتم جییییش، وقتی رفتم و اومدم، مامی گفت خیلی داغه
بابایی هم تا صبح تن شویه کرد منو تا یه وقت تبم بالاتر نره...
الان هنوز خوابم، ولی مامی همش میاد و چک میکنه، هنوز هم داغم ولی از دیشب یه کم کمتره
دیشب بابایی جونم، لباس هام و درآورد و به مامی هم میگفت که دمای اتاق خیلی بالا نره...
واسه همین این جوری خوابیدم
همین الان بیدار شدم، باز دوباره داغ شدم
...............
فعلا بابای