آتریسا جووون؛؛؛آتریسا جووون؛؛؛، تا این لحظه: 11 سال و 17 روز سن داره
داداشیم؛ آرسام جون؛؛داداشیم؛ آرسام جون؛؛، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

پرنسس اردیبهشتی ما

چند روز تعطیلات خیلی خوش گذشت...

1394/3/17 18:55
نویسنده : آتریسا جون
2,742 بازدید
اشتراک گذاری

روز سه شنبه بود که بابایی وقتی میخواست بره مغازه، یهویی به مامی گفتش که بریم شمالزیبا

مامی هم گفت که خب آخه هیچی آماده نیست که؟!!

منم هنوز خواب بودم، بابایی به مامی کمک کرد و وسایل رو جمع کردیم و ساعت شد 11 و نیم که راه افتادیمچشمک

این جوری شد که رفتیم شمال و منم کلی کیف کردمبغل

همین که بابایی راه افتاد خوابم برد و تا ساری خوابیدمخواب

وقتی بیدار شدیم، همش از مامی سوال میکردم کجاییم؟

یه کوچولو شیطونی کردم و گشنه بودم حسابی...

چند لقمه نون پنیر با گردو خوردم و بعد به مامی گفتم تختم رو آماده کنه تا لالا کنمخواب

باز خوابیدم تا رسیدیم سرخرودخندونک

بیدار شدم، ساعت 6 بعد از ظهر بود، دریا رو دیدم؛ همش میگفتم بریم دریا...........

یه کوچولو با بابایی و مامی رفتیم کنار دریا و بعد اومدیم وسایلمون رو بردیم بالا، تو خونهزیبا

با آسانسور باید میرفتیم طبقه ی 5، وقتی سوار آسانسور شدیم از مامی پرسیدم، چیه؟؟؟

مامی هم کلی فدام شد و گفتش که آسانسوره عزیزمبوسمنم فوری گفتم آسانسور...

از بالا هم دریا دیده میشد و همش به مامی و بابایی میگفتم بریم دریا بریم دریا.........

دیگه داشت شب میشد و هوا تاریک میشد واسه همین بابایی گفتش که فردا عزیزم، فردا میریم دریا، شب که نمیشه بری خوشگل  باباییمحبت

صبح شد و زودی بیدار شدمزیباسلام کردم و صبح بخیر گفتمبغل

نشستم روی میز، کنار بابایی تا صبحونه بخورمزیبابعد واسه مامی کلی قیافه گرفتم، مامی هم که گوشیش تو دستش بود، از همه ی اداهای من عکس گرفتچشمک

مامی همش میگفت که آخه شیرین عسل دو ساله

این همه شیرین کاری واسه سن شما زود نیست

عشق مامیبوس

بعد از صبحونه، من همش میخواستم برم آب تنی کنم،بابایی گفتش که الان خیلی آفتاب داغه عزیزم، بعد از ظهر میریم خوشگلمزیبا مامی هم خیلی نگران بود و همش میگفتش که نمیشه نری مامانم؛ منم همش میگفتم نه! نه!

حتی مامی جونم مایو واسم نیورده بود ، خلاصه رفتم و کلی آب بازی کردمبغلخیلی خوش گذشتبغل

بوسمیســـــــــــی باباییبوس

بابایی گفتش شاید بترسم، اول با لباس منو برد تا پاهامو به آب بزنم

ولی من اصلا نمی ترسیدمزیبا

بعد هم از مامی خواستم لباسم رو دربیاره تا بیشتر آب بازی کنمبغل

همش داد میزدم و میگفتم: بیا بیا

به موج آب میگفتم بیا تا بپرم روشزیبابغلزیبا

اصلا دلم نمیخواست از آب بیام بیرون چشمک

این هم نقاشی مامی روی شن های ساحلبغل

فردا صبح رفتیم بابلسر، آخه مامی بازارچه سنتی اونجا رو خیلی دوست داره، اونجا یه فرغون خوشگل واسه خودم خریدم و برگشتیم، وسط های راه مامی گفتش که یه سر بریم بازارها رو هم ببینیمزیبا

رفتیم پرشیا، وااااای چند تا وسیله ی بازی خوشگل داشت و منم فوری رفتم و کلی بازی کردمبغل

،

بعد از کلی بازی و شیطونی رفتیم طبقه بالا تا با مامی بریم ، ببینیم خاله که هر سال مامی واسه من از اونجا خرید میکنه، چی داره؟؟؟

رفتیم و مامی هم یکی از لباس ها رو تنم کرد و منم فوری گفتم، آره خوبه، خوبه، همین خوبهچشمک

مامی و بابایی هم گفتن آره خوشگله؛ دیگه لباسم رو درنیوردم و با هم اومدیم بیرونزیبا

بابایی رفت تا یه کم میوه بخره من و مامی هم تو ماشین بودیم 

گرمم بود و اومده بودم جلوی باد کولر میگفتم، آره خوبهخندونک

مامی هم کلی عکس از من گرفتبغل

الان هم بابا اومد و اینم منم که دارم میگم خسته شدمخسته

 بقیه عکس ها رو هم مامی فردا میذاره، فعلا بابایبای بای

 

پسندها (4)

نظرات (6)

مامان راحله
17 خرداد 94 23:46
سلام عزیزم .. همیشه به سفر چه خوب که بهتون خوش گذشته لباست هم خییییییییییلی قشنگه مبارکههههههههه
آتریسا جون
پاسخ
سلام خاله ای آره خاله جای شما خالی، خیلی خوش گذشت میســــــــــــــــــی
سما مامان فرشته ها
18 خرداد 94 10:23
سلام آتريسا جونم خوبى؟مامى شما خوبى؟اميدوارم خوب خوب باشيد. چه ناز خوابيده الهى فدات شم خخخخخخ آتريسايى ته حلقت معلومه فداى لبخند نازتبه به چه دريايى!!!آتريسايى ما كه اقيانوس داريم وقتى بارون بياد يه موجى ميزنه وحشتناك بله آتريسا جونم خيلى گرمه مامانى از طرف من كوچولو رو ببوس
آتریسا جون
پاسخ
سلام خاله سما جونم مرسی گلم ؛ ما خوبیم عزیزم آره خاله دارم واسه مامی لوس میکنم خودمو
یاقوت
19 خرداد 94 0:06
وای دلمون برات تنگ شده بود اتریسا جونم همیشه خندون باشید و سلامت همیشه
آتریسا جون
پاسخ
میســـــــــــــــی عمویی مهربووووووووووون خودم منم دلم تنگ شده بود واستون دوستون دارم
عمه فروغ
19 خرداد 94 12:57
سلام خوشحالم که سفر بهتون خوش گذشته همیشه به شادی و گردش عزیزمای جوووووونم به آتریسای شجاع و عشق دریا ان شاا.. همیشه خوش باشید
آتریسا جون
پاسخ
سلام عزیزم منونم گلم، جای شما خالی خیلی خوب بود همه چی عااااالی بود
DUYĞU
19 خرداد 94 19:17
اتریسا جووونم خدایش دلم تنگ شده بود ،البته نگرونم شدم چون نگفته رفته بودین مسافرت،عزیزم تا باشه ازین خوشی و شادی مامان اتریسا جونم سلام خانومی،همیشه خوش و سلامت باشین همراه خانواده ی محترم
آتریسا جون
پاسخ
منم دلم تنگ شده بود خاله جونم، میســــــــــی که این همه منو دوست دارین سلام عزیزدلم،مرسی لطف داری گلم
هلا
21 خرداد 94 10:12
سلام عروسک کوچولوی خوشتل خانومی خوبی عزیزم؟ دلم واست تنگیده بودا عسیس دل خاله به به اومده بودی شما؟ خوشحالم عزیزم که بهت خوش گذشته عکساتم که حرف نداره مث خودت همیشه شاد باشی عسیسم
آتریسا جون
پاسخ
سلام خاله هلا جونم مرسی خاله ای؛ ما خوبیم منم دلتنگتون شده بودم خاله جون میســــــــــــــــــــــــــــی بوسبوس