.: آتریسا جووون؛؛؛ تا این لحظه ، 2 سال و 2 ماه و 2 روز سن دارد :.
روزشمارم، امروز همش عدد 2 رو نشون میدهمنم که عاشق عدد 2 ام
اگه جایی روببینم که عدد نوشته باشه، فوری نشون میدم و میگم: عدد... عدد
اگه عدد 2 هم داشته باشه که دیگه داد میزنم و ذوق میکنم و میگم: عدد 2... عدد 2
امروز مامی همش صدام میزنه و میگه: 2 سال و 2 ماه و 2 روزه
این روزها، عاشق توپ بازی ام، بعضی وقتها میگم، فوتبال و بعضی وقت ها میگم: والیبال
مثلا از دیشب که همش میگم، والیبال بازی کنیم
از امروز هم یاد گرفتم و هی به مامی گل میزنم و می پرم بالا و میام پایین و میگم:
هـــــــــوراهـــــــــورا
کلمات انگلیسی که تا امروز بلد شدم...
مامان به انگلیسی میشه....... مامـــــی
بابا به انگلیسی میشه.......... ددی
نی نی به انگلیسی میشه.... بیبی
گربه یا پیشی به انگلیسی میشه.... کت
سیب به انگلیسی میشه...... اپل
کتاب به انگلیسی میشه ..... بووووک
تولدت مبارک به انگلیسی میشه..... هپی برس دی تو یو ( این یکی رو از همه شیرین تر میگم )
یه کار جدیدم؛ مامی یادش رفته بود
چند وقتی هست هر وقت کسی از حمام میاد بیرون، می رم جلوش و دست میدم و میگم: عافیت... عافیت...
دیشب تو اتاقم داشتم شیطونی میکردم که یهویی یه جوراب پیدا کردم و اومدم به مامی نشون دادم و گفتم این چیه؟؟؟
مامی جونمم فوری گفتش که عشقم این واسه شماست ولی الان بزرگه واست خوشگلم
منم که منظر بودم مامی بگه مال منه؛ فوری ازش خواستم تا پا کنم
بعد مامی همش میگفت که مواظب باش نیفتی گلممنم رفتم دمپایی روفرشیم رو پوشیدم و اومدم جلوی مامی ایستادم و گفتم:
اینه........ همینه
بعد روی صندلی( خط خطی ) خودم نشسته بودم
و با گیتارم ور می رفتم که مامی منو شکار کرد
چند روزی هست که کفش قهوه ایه پارسالم رو پیدا کردم و همش از مامی میخوام که اونو بپوشم
میام رو پله میشینم و میگم: کفش پارسالم... کوچولو شده... نی نی بودم
اونو بپوشم
امروز صبح از خواب پا شدم و از مامی خواستم بریم پارک
همش به مامی جونم میگفتم، با ماشین نریم
با سه چرخ بریم