مهندس شدم...
دیروز با مامی جونم رفته بودم بیرون؛ وقتی برگشتیم، رفتم و از روی کابینت چراغ قوه رو که خیلی دوستش دارم، برداشتم و داشتم باهاش دوچرخه م رو وارسی میکردم
که مامی جونم از اتاق اومد و دید که من چیکار میکنم؛ فوری چند تا عکس و فیلم از من شکار کرد
الان هم من مامـــــــــــی رو دیدم
واسه این مدل مهندسی من
مامی کلی فدام شد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی