آتریسا جووون؛؛؛آتریسا جووون؛؛؛، تا این لحظه: 11 سال و 20 روز سن داره
داداشیم؛ آرسام جون؛؛داداشیم؛ آرسام جون؛؛، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

پرنسس اردیبهشتی ما

روز دختر و خاطرات این چند روز که نبودیم

1394/5/25 18:33
نویسنده : آتریسا جون
2,510 بازدید
اشتراک گذاری

بوسروز همه ی ما فرشته های کوچولو مبارکبوس

اول از همه من و مامی از همه ی دوستای گلم معذرت میخوایم، آخه چند روزی نبودیم و نت هم نداشتیمغمگینیعنی با گوشی مامی جونم می اومد ولی خب نمی تونست جواب بدهچشمک

این چند روز یه مسافرت کوچولو به شمال داشتیم که من عاشق اونجامزیبا

سه شنبه بود که راه افتادیم، مثل همیشه فوری خوابم برد و بعد از دو سه ساعت خواب شیرین بیدار شدم و از مامی پرسیدم کجاییم؟؟؟ دریا رسیدیمچشمک

مامی هم همش میگفت نه ، تازه رسیدیم به جنگل زیبا و مونده تا دریا.......

این هم شیطونی های من

تازه از خواب پا شدمبغل

بعد از کلی شیطونی و یه کوچولو نون و پنیر خوردن باز خوابیدم تا بابل، اونجا بود که بیدار شدم، واااااای از اونجا شروع کردم که بریم دیگه... بریم دریا

تا رسیدیم از مامی و بابایی خواستم که بریم دریا تا آب بازی کنمچشمک

فقط وسایل رو گذاشتیم تو خونه و با بابایی جونم پریدم تو آب و کلی آب بازی کردمبغل

اینقدر عجله کردم که مامی یادش رفت دوربین بیاره و از من عکس بگیره و کلی غر زد و ناراحت بووووووووووووووودغمگین

از دریا اومدیم و من خیلی خسته بودم، دوش گرفتم و خوابیدم تا صبحخواب

صبح که بیدار شدیم همش میگفتم بریم دریا، ولی مامی میگفت که نه! الان آفتاب بعد از ظهر میری عزیزمآرام

رفتیم بازار، اول رفتیم پرشیا تا من یه کوچولو بازی کنمزیبا

یهویی مامی جونم، گفت آتریسایی به مامان نگاه کن؛ متوجه شد که یه خانوم خوشگل دیگه هم سرشو چرخوند، آره آتریسا خانوم، یکی از دوستای وبم هم اونجا بودخندونکبوسبوس

بعد هم من رفتم یه کوچولو موتور سواری کردمچشمک

بعد از ظهر شد و من خواب بودمخواب

بابایی جونم رفته بود دریا؛ ساعت 7 بود که بیدار شدم و فوری گفتم پس بابایی کو؟

مامی گفت دریاست؛ واااااای بدو بدو مایو پوشیدم و رفتم پیش باباییچشمک

این هم شکار من توسط مامــــــــــــی

منم همش میگفتم: عکس نگیر مامانی عینک

اصلا هولم؛ رفتم تو راه پله ایستادم و میگم: مامی بیا

سبد هم خودم دستم گرفتمچشمک

تو آسانسورم

اومدم تو حیاطخندونک

خب، اومدیم سمت ساحل، یه 7 یا 8 تا خانم و آقا نشسته بودن جلوتر؛ همینکه منو دیدن

اومدن و کلی عکس از من گرفتنخجالت

منم همش چشام دنبال بابایی جونم بود ببینم کجاستبغل

این هم یه عکس هنری که مامی مثل همیشه شکار کردعینک

بالاخره بابایی رو دیدمبغل

دارم میرم بپرم بغل بابایی جــــــــــــــونمبغل

 

رسیدم به باباییچشمک

 

پسندها (1)

نظرات (9)

آنيتا
25 مرداد 94 17:01
سلام آتريسا جون،روزت مباركه عزيزمهميشه به گردش و تفريحواى چه خوب كه يكى از دوستاى وبتون هم اونجا بودن عكسات خيلى نازن آتريسا خانوم ميبوسمتون
آتریسا جون
پاسخ
سلام خاله آنیتا جووووونآره هم اسم خودمم هست مرررررررررررررررسی می بوسمتون
DUYĞU
26 مرداد 94 19:18
آتریسای گلم سلام،از خدا میخوام همیشه لباتون پراز خنده باشه مامان اتریسا دستت درد نکنه برا عکسای خوشگل اتریسا جون،مث همیشه عالیه آرزوی سلامتی برا ماما و بابای اتریسا جون ،سایتون همیشه بالا سر آتریسا جون
آتریسا جون
پاسخ
سلام خاله جـــــــــــــــــون عزیز و مهربونممررررسی سلام عزیزم، ممنونم خیلی خوشحالم که دوس خوبی مثل شما دارم
یاقوت
27 مرداد 94 21:28
الهی قربونت اتریسا جوووون شیرینم دلمون برات ی ذره شده بود
آتریسا جون
پاسخ
واااای خدا نکنه عمو یاقوت عزیزم دوستون دارم
آنیتا
27 مرداد 94 21:48
سلام عزیزم وبم خود به خود حذف شد
آتریسا جون
پاسخ
چرا گلم؛ خیلی بد که!!!!
آنیتا
27 مرداد 94 22:03
وب جدید خانومی باز ساختم
آتریسا جون
پاسخ
خدا رو شکر ولی قبلیه رو اصلا نمیشه برگردونینراهی نیست؟؟؟
مامان نفیسه
28 مرداد 94 13:10
عکسات محشرشده خاله ای
آتریسا جون
پاسخ
مرسی خاله نفیسه جونم، لطف دارین
مامان افسانه
28 مرداد 94 16:29
سلااااام عشقم خوبی گلممممم چقدر تو عکسات ماه شدی گل خانم روزت خیییییییییلی خیییییییییییییییییلی مبارررررک نانازیییییییی چقدر با مایو ماه شدی طلا خانممممم خدا رو شکر که سفر عالی بودهههههه بووووووووووووووووووووووس
آتریسا جون
پاسخ
سلام خاله جون خودم مرسی خاله ای، روز دنیا جون نازم هم مبارک باشه مررررررررررررررسی، جای شما خالی
مامان هستیا
29 مرداد 94 7:17
سلام عزیزم روزت مبارک باشه انشالله همیشه به گردش و تفریح به به عجب عکسهای خوشگلی مامانی ازت گرفته می بوسمت عزیزم
آتریسا جون
پاسخ
سلام خاله جونم مرررررررررررررررررسی، روز هستیا جون قشنگ هم مبارک باشه ممنونم
عمه فروغ
30 مرداد 94 11:27
همیشه به شادی و گردش آتریسا جونم به به چه جالب که آتریسا جون هم اونجا بوده
آتریسا جون
پاسخ
مرسی عمه فروغ عزیزمآره عزیزم خیلی باحال بود