آتریسا جووون؛؛؛آتریسا جووون؛؛؛، تا این لحظه: 11 سال و 17 روز سن داره
داداشیم؛ آرسام جون؛؛داداشیم؛ آرسام جون؛؛، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

پرنسس اردیبهشتی ما

امروز 1 شهریور... روز پزشک... دایی امیرحسین جونم روزت مبارک

1394/6/1 16:01
نویسنده : آتریسا جون
3,016 بازدید
اشتراک گذاری

دست هایی که شفا می دهند مقدس تر از لبهایی هستند که دعا می خوانند

(((روز پزشک مبارک باد)))

                                                                      

دایی جوووووونم روزت مبارکبوس

صبحی میخواستم خودم به دایی تبریک بگم، وقتی بیدار شدم مامی نتونست دایی رو بگیره تا باهاش صحبت کنم؛ از همین جا بهش تبریک میگمبغل

خیلی دوستت دارم دایی مهربووووووووووووووووونمبوسمحبتبوس

جدیدترین شیرین زبونی من:

همین چند دقیقه پیش، قبل از اینکه بخوابم، داشتم با مامی بازی میکردم، یه لحظه پاهامو زدم به شکم مامی، مامی هم گفت که اگه دردم می اومد چی؟؟؟ کار خوبی نبود آتریسا خانوممزیبا

منم یهویی برگشتم و گفتم: جنبه ی شوخی نداری هاخندونکخندونکخندونک

مامی جونمم این ریختی شدتعجب

وقتایی که مامی یا بابایی دارن یه چیزی رو میبینن، مثلا از رو کتاب... یا از گوشی

منم بدو بدو میام و میگم: ببینم... ببینم... چیه!!!

اگه خوشمم بیاد میگم: قشنگ بووووووودزیبا

علاقه ی خیلی خیلی زیادی پیدا کردم به مدرسه...

مامی جونم همش در تلاشه که من مدرسه ها رو نبینم؛

اون روزی از سر کوچه ای که مهدم اونجا بود؛ رد شد؛ منم فوری گفتم: مهد من... مهد من

مامانی اینجا مهد منه؛ کوچولو بودم... میرفتم مهد... الان ماشالله بزرگ شدم... میخوام برم مدرسهچشمک

باز مامی جونم این ریختی شدتعجب

میگم: برم مدرسه میخوام درس بخونم.... از جلوی مغازه هایی که کوله پشتی دارن وقتی رد میشیم، همش تکرار میکنم: مامی من بزرگ شدم دیگه، کوله پشتی بخر... برم مدرسهبغل

دیشب یه دونه میکروفون ( مثلا ) دستم گرفته بودم و رفته بودم بالای عسلی؛

میگفتم: دارم آواز میخونم... ببینین

خیلی باحال بود، همه ی آواز رو هم از خودم بداهه میخوندم؛ دیشب جمله ای رو که تکرار میکردم این بود...

بیا بالا... حالا بشین پایین

خودمم همزمان بالا و پایین می رفتم

بعضی وقتها هم میگفتم: خب اینجا رو واسه مامان جون میخونم؛ اینجا رو واسه صندلیم... اینجا رو هم واسه تابم... سرسره م...

تقریبا نیم ساعتی آواز خوندم

آخر سر هم از همه خواستم که تشویقم کنن

بعد هم به مامی گفتم که واااای، خسته شدم... بشینم رو صندلیخندونک

یه کار خیلی قشنگ دیروز انجام دادم...

دیروز بعد از ظهر میخواستیم بریم از خیابون رد شیم تا من برم جامپینگ...

خیلی شلوغ بود؛ مامی اصلا حواسش نبود؛ یهویی دست مامی رو کشیدم و گفتم مامی جونم، از اینجا... از اینجا باید بریم

از خیابون رد شدیم و مامی بغلم کرد و کلی ماچم کرد و فدام شدبوستا آخرشب هم همش میگفت زرنگم، الهی من فدات شممحبت

آدرس هر جایی رو حتی اگه یه بار هم رفته باشیم بلدم...

حتی بعضی وقتها مسیری رو که به خونه ی یکی از فامیل ها میرسه رو هم میبینم فوری میگم: خونه ی کی اونجاست...

خونه ی عمه هام رو بلدم؛ خونه خودمونو که از خیابونی که میریم سمتش میگم رفتیم خونهخندونکخونه ی خاله سمانه اینا رو هم که از سر کوچه شون رد میشیم فوری میگم: خاله سمانهچشمک

خونه مامان بزرگ و عمه زهرا جونم رو هم بلدم؛ هنوز سر کوچه نرسیدیم میگم: عمه زهرابغل

کتابخونه رو که فقط دو بار رفتم، هر بار مامی از اون خیابون رد میشه نشون میدم و میگم: کتابخونه... عمه زهرا

و کلی جاهای دیگه... که مامی الان یادش نمیادچشمک

همیشه وقتی حرف میزنم تهش با یه حالت سوالی میگم: باشه

که مامی هم باید جوابمو بده و بگه: باشــــــه عشقمبوس

وقتی که با مامی میرم پارک یا جامپینگ اگه خیلی بهم خوش بگذره، میگم: مررررررررررررسی مامانی...مررررسی بابایی

روز جمعه که با بابایی رفتیم و یه کوچولو هم بلال خوردم فوری گفتم مررررسی بابایی جونم، خوش گذشتخندونکچشمک

وقتی بابایی میادش به خونه؛ یاد گرفتم میرم و سلام میکنم و میگم: خسته نباشیچشمک

اگه وقتی بابایی از خواب پا میشه منم بیدار شم، میام و میگم: خوب خوابیدی؟؟؟ خواب های رنگی دیدیبغل

مامی جونم همیشه میگه: یه نی نی خوب مثل شما همیشه حرف مامان و بابا شو گوش میکنه... اگه گوش نکنه اووووف میشه... مریض میشه... شما دوست داری گوش نکنی؟؟؟

منم فوری میگم: نه آتریسا حرف مامان و با رو گوش میکنه...

هر وقت هم که کار بدی میکنم و مامی یا بابایی باهام قهر میکنن؛ فوری میام و میگم: آشتی... آشتی

بعد هم لوس میکنم خودمو میگم: حرف مامان و بابا گوش میکنمبغل

اگه جایی بشنوم نینی ای مریض شده فوری به مامی نگاه میکنم و میگم: آره مامانی... نینیه حرف مامان و باباشو گوش نکرده... مریض شده... باید بره دکتر... خوب بشهچشمک

جدیدا وقتی دارم شیطونی میکنم؛ هر جا باشم، خونه، یا ماشین!!!

ازم می پرسن چیکار میکنی؟؟؟

میگم: دارم شیطونی میکنمزیبابعدش هم کلی میخندمخندهقه قهه

بعد هم میگم» شیطووووووووووووووون... فضووووووووووووووول

پسندها (5)

نظرات (10)

مامانی
1 شهریور 94 16:05
عزیزم شماهم لینک شدید
آتریسا جون
پاسخ
مرسی گلم
نگین
2 شهریور 94 10:37
ای جونمممممممممممممممممممم چقد شیطون شدی خاله .فدات بشم. ایشالاه همیشه لبت خندون باشه.بووووووووووووووووووووووس راستی روز پزشک دایی جونت هم مبارک باشه
آتریسا جون
پاسخ
ممنونم خاله جـــــــــــونم منم بووووووووووووووووووووووووس
مامان اعظم
2 شهریور 94 11:45
عزیزم واقعا دختر نازی دارید خدا حفظش کنه خیلی شیرینه خیلی به وبلاگتون سر میزنم خیلی دخترتون به دلم نشسته 😙😙😙😙😙😙😙😙😙
آتریسا جون
پاسخ
ممنونم مامانی گل مرسی که پیش ما میاینلطف دارین عزیزم
DUYĞU
2 شهریور 94 12:58
اتریسا جونم منم تبریک میگم ،خدا حفظشون کنه و سلامت باشن بووووووس برا آتریسای شیرین زبونمون
آتریسا جون
پاسخ
ممنونم خاله جوووووووووووووونم
عمه فروغ
3 شهریور 94 12:30
روز دایی جونت با تاخیر مباک آتریسا جونم ان شاا.. که همیشه زنده باشند. ای جوووووونم به آتریسای شیرین زبون و باهوش به به دخترمون عشق مدرسه هم هست ان شاا.. که بزودی مدرسه میری و موفق باشی
آتریسا جون
پاسخ
مررررررررررررسی عمه فروغ عزیزم ممنونم
amir
3 شهریور 94 15:24
مرسی آتریسا کپلی بلا
آتریسا جون
پاسخ
خواهـــــــــــــش میکنم دایـــــــــــــــی جــــــــــــــــــــــونم دلمون واست تنگ شده دایی گلم مراقب خودت باش
مامان راحله
3 شهریور 94 18:07
فدااااااااااااااشششششششششش
آتریسا جون
پاسخ
خدا نکنه خاله جونم
مامان راحله
3 شهریور 94 18:09
بهار منم خیلی مدرسه دوست داره .. انقدر گفت و گفت تا بالاخره یه روز باباش بردش یه مدرسه ابتدایی رو از نزدیک نشونش داد . حالا خدا رو شکر یه مدته حرفی ازش نمیزنه
آتریسا جون
پاسخ
جونم، خدا کنه بزرگ شن هم همین جور دوست داشته باشن وای آره منم دیروز آتریسایی رو به یه مدرسه بردم، ولی هنوز هم میگه بهار جونمو ببوسین
مامان آتریسا
7 شهریور 94 7:48
روز دایی جون مبارک باشه آتریساجون .ان شااله یه روزی هم می رسه که بزرگ میشی وخودت دکترمیشی ومن باافتخارروز خودت رو تبریک میگم .قربون اون همه شیرین زبونی
آتریسا جون
پاسخ
ممنونم خاله نفیسه جــــــــــــــــــــــــــونم می بوسمتون
مامان افسانه
10 شهریور 94 1:33
دایی مهربون روزت مبارررررررک
آتریسا جون
پاسخ
مرررررررررررررسی خاله افسانه جووووووووووووووووووون