آتریسا جووون؛؛؛آتریسا جووون؛؛؛، تا این لحظه: 11 سال و 17 روز سن داره
داداشیم؛ آرسام جون؛؛داداشیم؛ آرسام جون؛؛، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

پرنسس اردیبهشتی ما

چند تا از شیرین زبونی های ناز من ...

1394/6/26 16:27
نویسنده : آتریسا جون
4,560 بازدید
اشتراک گذاری

خیلی شیرین زبون و نفس شدم، البته مامی جونم همش میگهچشمکبغل

دیروز رفته بودیم پارک؛

مامی گفتش که آتریسایی برو لباسی رو که می خوای بپوشی از تو کمدت انتخاب کن و بیار مامی تنت کنهزیبا

قرار شده یه روز من لباسم و انتخاب کنم یه روز هم به سلیقه ی مامیبغل

خب من هم از اونجا که عاشق لباس جیب دارم، شلوار پیش بندیم رو آوردم و گفتم: مامی اینو بپوشمخندونک

مامی هم گفت باشه، وقتی تنم کرد گفتش که عشق مامان یه کوچولو واست کوچیک شده، باید یه دونه بزرگتر واست بخرم عزیزمچشمک

خب پوشیدم و رفتیم پارک، اونجا مثل همیشه چند تا نی نی ناز که عاشق من هستن و همش دوست دارن با من بازی کنن، بودنعینک

رفتم تا با نی نی ها بازی کنم که یهو بند شلوارم باز شد؛؛؛ اومدم پیش مامی و گفتم: مامان!!! مامانی!!! این چیه تنم کردی؟؟؟ همش باز میشه کهمتفکر

مامی که پیش چند تا خانم دیگه نشسته بود این ریختی شدتعجب

چند تا پسر بچه ی شیطون توی پارک بودن که سنگ بازی می کردن، کار خیلی بدیهچشمک

مامی چند بار به اونها تذکر داد ولی یکی از اونها خیلی بی ادب بود، یهویی چند تا سنگ کوچولو پرتاب کرد سمت سرسره تونلیخطا

منم فوری داد زدم و گفتم: مامانی!!! مامانی... بیا این نی نی بی ادب رو دعوا کنچشمکسنگ پرتاب میکنهزیبا

مامی جونمم اومد و کلی دعواش کرد و گفتش که اگه خدای نکرده به یکی از این نی نی ها بخوره، من می دونم و تو، پسر بی ادبچشمک

بعد من با افتخار به نی نی ها گفتم: مامی من، دعواش کرد... برو بی تربیتزیبا

خاطره جونم با من شوخی میکرد و میگفت: فدا مدا... منم جواب میدادم و میگفتم: فدا مداتبوس

اون روزی تو ماشین بودیم یهویی مامی گفت: فدا مدا...

منتظر بود منم جواب بدم که یهویی با یه قیافه ی جدی به مامی نگاه کردم و گفتم: این حرف ها چیه می زنی؟؟؟ شیطون... فضووووووولچشمک

مامی این ریختی و شدتعجبو گفتش که الان میام میخورمت ها، من شیطونم، شیطون بلاخندونک

یهویی نتونستم اون قیافه ای بمونم و ترکیدم و کلی خندیدم، از اون خنده های باحالخندهقه قههقه قهه

نظر شما چیه؟؟؟ این هم یکی دیگه از جمله های بانمک منهخندونک

دیشب بابایی جونم داشت یه داستانی رو واسه مامی تعریف میکرد، یهویی من به بابایی نگاه کردم و گفتم: حرف های بد نزن، کوچولو اینجا نشستهزیبابابایی و مامی این ریختی شدنتعجب

بابایی گفت بیا ببینم کدوم کلمه بی ادبی بود شیطون بلا..............

منم کلی اشوه اومدم و خندیدمخنده

وقتی با مامی جونم میریم بیرون، اگه ماشینی بپیچه جلوی مامانم، یا اینکه جلومون راه بنودن باشه، طاقت نمیکنم که، همش میگم: برو اه... اه... اه... ماشین بد... برو دیگهچشمک

خدا نکنه مامی جونم یهویی یه جایی گازشو بگیره و سرعت بره، می چرخم و تو صورت مامی نگاه میکنم و میگم: خب چرا تند میری اینقدرتعجب

یاد گرفتم که هیچوقت آب رو هدر ندم، هم از عم پورنگ و هم عمو رامبد و هم مامی و از همه مهمتر از کتاب قشنگی که تازگی خریدمزیبا

تقریبا یک ماهی میشه که خودم میرم دستشویی و دستهای کوچولوی نازم رو می شورمچشمک

اینجوری؛ اول چهارپایه ی کوچولوی مخصوص خودم رو میذارم؛ بعد آب رو وا میکنم، دستهام خیس شه، بعد آب رو می بندم... مامی رو صدا میزنم میگم: مایع

بعد خوب با مایع دستهام رو به هم می مالم وقتی کف کرد آب رو وا میکنم، خوب که کف هاش رفت، میگم: دیگه دستهام کف ندارهزیباآب و میبندم و با دستمال دست هام رو خشک میکنمبغل

مامی و بابایی هم کلی فدام میشنبوس

یاد گرفتم بعد از خوردن غذا به مامی نگاه میکنم و میگم: دست شما درد نکنه، مرسیبغل

مامی جونمم باید بگه: نوش جون عشقمبوس

یه عروسک هاپوی ناز مامی جونم داره که از دست من بالای کمد قایمش کرده بود، اون روزی میخواست یه چیزی رو از بالا بیاره که منم متوجه اون هاپوی ناز شدم و گفتم: مامی اجازه میدی ببینمشزیبا

چون خیلی بادب از مامی تقاضا کردم، داد دستم و ازم خواست خرابش نکنمبغل

البته این هاپو کوچولو یه عینک سیاه کوچولو داره که الان شده مال من،ظهری وقتی بابایی از سر کار اومد، به من نگاه کرد و گفت: عشق من این چیه زدی؟؟؟ هام هامت میکنم ها شیرییییییییییییینخوشمزه

مامی که متوجه نشده بود فوری اومد و منو شکار کردزیبابابایی همش میگفت: خدا جونم چقدر بانمک شدی پرنسسمبوس

این هم عکس های شکار شده ی منچشمک

مامی و بابایی جونم کلی فدام شدنبوس

البته بعدش بابایی به مامی گفت که قایمش کن دیگه نبیندشچشمک

پسندها (7)

نظرات (24)

مهرانا
26 شهریور 94 16:48
چه قدر با عینک با مزه میشه .ماشاالله خدا براتون نگه دارنش. خوشحال می شم به وبم سر بزنید
آتریسا جون
پاسخ
ممنونم عزیزم حتما
عمه فروغ
26 شهریور 94 18:04
ای جوووووووووونم 1000 ماشاا.. به آتریسای شیرین زبون با این همه حرف های شیرنش آفرین به دختر خوب که آب رو هدر نمیده به به عینکش رو
آتریسا جون
پاسخ
بوووووووووووووووووس واسه عمه فروغ مهربووووونم
نگین
27 شهریور 94 12:36
ملوسک خاله عشق خاله عزیزدلمممممممممممممممممم چقد ناناز شدی با این عینک .بوووووووووووووووووووووووووووووووووس به خنده هات
آتریسا جون
پاسخ
مرررررررررررررررررسی خاله نگین عزیزم
یاقوت
27 شهریور 94 14:45
هر لحظه را زندگی کن عاشق هر روز باش زیرا قبل از اینکه متوجه بشوی زمان به سرعت می گذرد… یک لبخند بسیار ساده است اما واقعا می تواند روز کسی را تغییر بدهد !
آتریسا جون
پاسخ
عاااااااااااااااااااااااااالی
یاقوت
27 شهریور 94 14:47
فدات اتریسااااا جون شیرین زبونم قربونش همیشه شیرین زبون نازی سلامت باشی عزیز همیشه
آتریسا جون
پاسخ
خدا نکنه عموجون مهربووووووووووووونم ممنونم
پگاه
27 شهریور 94 23:26
سلام دوست عزیزم یه گروه فروش پوشاک شیک از سایتهای خارجی تو تلگرام دارم این شمارمه 09309235185 اگه دوس داشتین یه پیام بدین تو گروهم ادتون کنم
نازدونه
28 شهریور 94 8:18
چقد شیرین زبونی عزیزم. خیلی نازی خوشبحال مامانی و بابایی که گل دخملی به زیبایی شما دارند.عکس ها هم خیلی بامزه هست با اون عینکه.بوس
آتریسا جون
پاسخ
مرررررررررررررررسی خاله جونم، لطف دارین
حدیث
29 شهریور 94 12:52
اتریسا جونم سلاااااااام چقدر با عینک ناز شدی شبیه خانوم دکترا شدی عزیزم .عکساتون خیلی قشنگ بود
آتریسا جون
پاسخ
مرررررررررررررسی خالهآره خاله جونم؛ واااای این روزها همش میگم: من میخوام دکتر شم بووووووووووووووووووووس
حدیث
29 شهریور 94 12:53
اگه دوست داشتین بهم رمز بدین
آتریسا جون
پاسخ
چشم عزیزم، حتما
DUYGU
29 شهریور 94 13:48
سلام بر آتریسای خوشگل ،واااااای خاله جون چقد ناز شدی با عینک قلبون شیرین زبونیت عزیزم
آتریسا جون
پاسخ
سلام خاله جــــــــــــونم آره بابایی هم وقتی دید میگفت چقدرنانازی شدی دوستون دارم خاله، بوووووووووووووووووووووووووس
DUYGU
29 شهریور 94 13:52
سلام،خوبی مامان آتریسا جون،ماشالله آتریسا جون بزرگ شده ،با گوشی اومدم جای دیگه ام آتریسا جونو ب هررکی نشون میدم،میگن ووووووووی چقد نازه،آتریسا جووووونو ببوس،همیشه سلامت و شاد باشین
آتریسا جون
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم ما خوبیم عزیزم آره با هربار حرف زدنش مش میگم: خدایا شکرت، بزرگ شده پرنسس من لطف داری گلم؛ ممنونم
DUYĞU
29 شهریور 94 16:41
سازت اگر عشق بنوازد همه خلقت خواهند رقصید زبانت اگر شیرین باشد همه پروانه ها گرد تو خواهند آمد قلبت دریای رحمت باشد همه در آن جا خواهند گرفت پس عشق را بنواز با زبان شیرینت بخوان و با قلبت پذیرا باش روزت به نیکی مهرت زیبا , لحظه هایت عاشقانه.. تنور دلت گرم وسرت خوش باد
آتریسا جون
پاسخ
عااااااااااااااااااااااالی مررررررررررررررررررررسی عزیزم
مامان هستیا
30 شهریور 94 7:21
فدای شیرین زبونی هات چه با عینک با مزه میشی گلم
آتریسا جون
پاسخ
خدا نکنه خاله جونم؛ مرسی
مامان آتریسا
30 شهریور 94 12:38
آتریساجون اجازه هست منم بگم فدا مدا
آتریسا جون
پاسخ
خاله نفیسه جـــــــــــونم بوووووووووووووووووووس دوستون دارم
مامان اعظم
31 شهریور 94 23:51
ای جانم خیلی حس خوبی بهم میده این دختر خوشگل خدا حفظش کنه 😙😙😙😙😙
آتریسا جون
پاسخ
لطف داری عزیزم حلما جونمو می بوسم
مامان هانا و آریا
1 مهر 94 0:10
سلااام خوبید خداروشکر ببخش عزیزم من یکم دیربه دیر میام چقدر آتریسای نازمون نازتر شده با عینک ماشالله به دختر شیرین زبونمون بوووووووووووووووس آفرین که حواست به هدر ندادن .اب هم هست خانوم خوشگله
آتریسا جون
پاسخ
سلام خانومی؛ ممنونم شما خوبین خواهش عزیزم؛ شما هر وقت بیاین، ما خوشحال میشیم مررسی عزیزم، پرنسس خونه ی ما آتیشی شده واسه خودش
یاقوت
2 مهر 94 1:22
یاقوت
2 مهر 94 1:22
دل سفر کن در منا و عید قربان را ببین چشمه‌های نور و شور آن بیابان را ببین گوسفند نفس را با تیغ تقوی سر ببر پای تا سر جان شو و رخسار جانان را ببین
love85
2 مهر 94 12:22
سلام دوست خوبم .. عید قربان رو بهتون تبریک میگم .. مطالب وبتم عالی بودن .. واقعا خسته نباشی و لایک داری .. تشکر ازت .. راستی ما هم یه سایت عاشقانه با انجمن فعال که مطالب بروز از جمله عکس و بیوگرافی بازیگران و مد های جدید رو قرار میدیم داخل انجمن ... اگه دوس داشتی بیا و بهمون سر بزن خیلی خوشحال میشیم و اینکه اگه خوشت اومد لطفا برای حمایت از لاو 85 عضو سایتمون هم بشو قطعا پشیمون نمیشی و میتونی به راحتی از امکانات سایت عاشقانمون استفاده کنی .. موفق و شاد و سلامت باشی .. حق نگه دارت http://www.love85.ir
مامان راحله
2 مهر 94 15:57
آفرین چه دختر با ادبی
مامان آنیسا
5 مهر 94 9:34
خاله قربون شیرین زبونیات که شما هم مثل آنیسا خیلی خوردنی هستی و شیطون چقدر عکسات ناز شده با عینک هاپو کوچولو
کیمیا
5 مهر 94 10:56
نابغه کوچولو
DUYĞU
5 مهر 94 16:17
چشم که می گشایی، به تو لبخند می زند زندگی. طلوعی دوباره است؛ فرصتی دوباره برای شکفتن بر تاقچه های روشن صبح، در تکاپوی سلام خداوندی: چشم هایت را برمی داری و می دوی در های و هوی صداها و عطرها... _
خاله فاطمه
17 آبان 94 14:23
آتریساگلی اجازه میدی خاله قربونت بشه؟من فدای تو!
آتریسا جون
پاسخ
خدا نکنه خاله