لوگوبازی من...
دلمون واسه تون تنگ شده بود خیلی زیاد
مامی جونم واسه کامنت های قشنگ همه ی دوستای گلم تشکر میکنه؛ ببخشید ما دیر دیر میایم
حالا بعدا میگم، چرا
دیروز داشتم لوگو بازی میکردم و مامی جونمم مشغول غذا درست کردن بود، یهویی اومد سمت من ببینه چیکار میکنم
کلی بوسم کرد و گفتش که این برج خوشگل رو خودت درست کردی عشقم
منم گفتم آره مامی جونم؛ خیلی قشنگ شده؟!!
مامی هم گفتش آره عزیزم؛ آره باهوش من؛ آره زرنگ من
و باز من شکار شدم
الان محو دیدن TV ام،
دیدم مامی رو
بابایی جونم که اومد؛ مامی عکس ها رو نشونش داد و گفت ببین چه لوگوی قشنگی درست کرده
بابایی هم از دیدن برج قشنگم؛ کلی واسم ذوق کرد و گفتش که آره خب انیشتین بابایی شه دیگه
از مامی می پرسید یعنی شما کمکش نکردی؛ مامی جونمم گفتش که نه؛ اصلا...
خلاقیت باهوش کوچولوی خودمونهبابایی درخت ها رو خیلی خوشش اومده بود
این روزها خیلی کارهای شیرین، حرف های شیرین... اصلا شیرین شدم حسابی
چند روزی هست مثل عمو پورنگ می پرم بالا و پایین و دست می زنم و میگم: کی از همه زرنگ تره؟؟؟
مامی و بابایی هم میگن: من ؛ من ؛ من منم فوری میگم: نه ، آتریسا گلی
یا میگم: کی از همه باهوش تره؟؟؟ فوری میگم: من ؛ من ؛ من
مامی خیلی از این مدلی خوندم خوشش میاد، کلی واسم کیف میکنه
بعضی وقتها میام کنار مامی و میگم: سلام عزیزمخوبی عزیزمچی شده عشقم چرا اینجا نشستیمیخوای باهات بازی کنم عزیزم
وااااااااااای که بعد از زدن این حرف ها مامی میخواد منو بخوره، هامم کنه
کتاب های قشنگ زیادی دارم، تقریبا همه رو بلد شدم بخونمدستم میگیرم و صفحه ها رو ورق میزنم و به مامی میگم: بذار بخونم... تموم که شدم بعد شما بخون
جدیدترین شخصیتی رو که دوست دارم، بن تن هست که همه ش از مامی و بابایی میخوام واسم دفتر و مداد بن تن بخرن، اون روزی کلی گشتیم تا اینکه بالاخره پازل بن تن خریدم تا چند روز بیرون می رفتم با خودم می بردمش
کلی شیرین کاری دیگه هم انجام میدم؛ الان مامی جونم یادش نمیاد
همه ی دوستای گلم رو دوست دارمیه وقت ناراحت نشین مامی کمتر وقت میکنه به نت بیاد
شاید وقت نشه بهتون سر بزنیم ولی همیشه به یادتون هستیم