4 ساله شدم
.: آتریسا جووون؛؛؛ ، 4 سالگیت مبارک :.
چهار ساله شدم
خیلی خوشحالم؛ امروز مامانی میگه روز شماست؛ هر چی بگی من میگم: چشم
از دیروز همه تولدم رو تبریک گفتن؛ دایی جونم اینا؛ عمه هام؛ خاله هاماز همه تشکر میکنم
منم در جواب همه گفتم: سپاس
امروز صبح هم مامان جونم زنگ زد که تولدم رو تبریک بگه ولی من فوری گفتم باباجونم کجاست؟
مامان جون گفت خب اول با من صحبت کن؛ منم گفتم: خب نه اول گوشی رو بدین به باباجون کارش دارم
بابا جونم اومد و منم فوری گفتم: باباجون تولدت مبارک
آره امروز تولد هر دو تایی ماست
تم تولدم رو مامی جونم با سلیقه ی خودم مینی موس زده خیلی ناز شده
الان قراره ریسه ها رو بچسبونیم و شب هم جشن بگیریم
صبح هم به درخواست من رفتیم پارک و من کلی با داداشی بازی کردم و خودمم تنهایی دوچرخه سواری کردم
چند روزی بود که خیلی لجباز شده بودم و همش حرص مامانی رو درمی آوردم
ولی دیروز که با دایی حرف میزدم قول دادم که دیگه اون کارها رو نکنم
آخه دارم 4 ساله میشم؛ بزرگ شدم دیگه، میخوام برم کلاس زبان دیگه
حرف های این روزهای من
امشب یا فردا هم مامی جونم وقت کرد عکس های جشن منو میذاره