آتریسا جووون؛؛؛آتریسا جووون؛؛؛، تا این لحظه: 11 سال و 6 روز سن داره
داداشیم؛ آرسام جون؛؛داداشیم؛ آرسام جون؛؛، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

پرنسس اردیبهشتی ما

ماهی که گذشت و ورود من به پیش دبستانی

دلم واسه همه تنگ شده بود اومدم تا خاطراتم و عکس های خوشگلم رو بذارم ماشالله بزرگ شدم و کلی به مامانی کمک میکنم مثلا حواسم همیشه به داداشیم هست همه جا مراقبش هستم پارک بیرون میریم همش میگم: من خواهر بزرگ شم دیگه مامانی هم همش میگه: قربوووونت بشم الهــــی ژست من واسه عکس مامانی همش میگفت: شما که دو روز تو هفته آی مت داری، سه روز هم زبان پس پیش نرو ولی من صبح از خواب بیدار میشدم و میگفتم: مامانی حوصله م سر رفته... آخه من بزرگ شدم دیگه... منو ببر پیش؛ اینجوری شد که... اولین روزی که رفتم پیش دبستانی این هم عکس پرسنلی من واسه پیشم ...
8 آبان 1396

4 سال و 4 ماهه شدم

مامی جونم کلی به بابایی و به خودش و به من گفته که امروز رو یادمون نره؛ آخه امروز .: آتریسا جووون؛؛؛ تا این لحظه ، 4 سال و 4 ماه سن دارد :.  چند روزی بود که سرما خورده بودم، امروز بهترم ولی داداشی امروز تب کرده و کلی بیحاله و همش گریه میکنه اون روز حرف گوش ندادم و 4 تا بستنی تو یه روز خوردم؛ بعد خب مریض شدم دیگه وقتی آرسامی از من میگیره خیلی بده؛ آخه اون خیلی کوچیکه... هنوز نمی تونه فین کنه نمی تونه شیر بخوره و همش گریه میکنه پریروز کیف کلاس آی متم رسید؛ آوزردیم خونه تا مامی جونم اسمم رو روش بنویسه چند تا ازعکس های من سر کلاس آی مت( خانم مربی مون گرفته) پسر عمه ه...
4 شهريور 1396

میرم کلاس آی مت

امروز دومین جلسه ی کلاس آی مت بود خیلی خوب بود؛ دوستش دارم همش میگم: I Love mathemates بعدش میگم: یعنی من ریاضی رو دوست دارم امروز بعد از تمام شدن کلاس مرررسی مامی جونم مررررسی بابایی جونم مرررسی داداشیم ...
24 مرداد 1396

تابستان 96

خیلی دیر به دیر مامی جونم وقت میکنه بیاد سایتم رو آپ کنه ولی خب اشکال نداره؛ مهم اینه که میاد خب ترم اول زبانم تمام شد و امروز چهارمین جلسه از ترم دوم( پاکت 1) رو باید برم کلی یاد گرفتم؛ الان می تونم اعضای بدن، حیوانات خونگی، خانواده، اسباب بازی ها و کلی چیز های دیگه رو بگم جمله هم میگم: به جز hello و  how are you و از این جور جمله ها یاد گرفتم هر وقت یه چیزی می خوام میگم: give me the... please مامی جونمم واسم ذوق میکنه؛ رنگها رو خوب بلد شدم دایره، مربع و مثلث رو خوب بلد شدم مثلا هر جا یکی از این شکل ها رو ببینم فوری میگم:its circle یا اسکوار یا ترای انگل بعضی وقتها هم یهویی ی...
24 مرداد 1396

روز دختر مبارکمون باشه

مبارکمون باشه دوستون دارم عکس من؛ که مامی جونم واسه پروفایلش گذاشته کلی حرف جدید دارم، از کلاس زبانم، از کلاس نقاشی، از تءاتر بعدا میام میذارم همه رو ...
2 مرداد 1396

Hello Dady

دارم میرم کلاس زبان، دیروز جلسه ی اول بود خیلی دوست داشتم برم وقتی کتاب هامو از خانم مربی گرفتم، تشکر کردم و از مامانی خواستم بیرون باشه تا من برم کلاس 5 تا نی نی بودیم سه تا دختر و بقیه پسر یه دوست خوب به اسم پرنیان پیدا کردم فعلا پاکت 1 رو باید تمام کنیم از خانم مربیم هم خیلی خوشم اومد همش به ما میخندید دیروز وقتی آماده شدم بریم آموزشگاه دیروز مامانی و آرسام جون آموزشگاه موندن تا کلاس من تمام شه بعضی وقتها صدای داداشی می اومد و من خنده م می گرفت بعد از تمام شدن کلاس؛به خانم مربی و دوستای جدیدم گفتم: Good Bye بعد رفتیم دنبال بابایی؛...
30 خرداد 1396

مسافرت شمال

نیمه ی خرداد رفتیم شمال خیلی خوش گذشت پارسال که داداشی خیلی کوچولو بود؛ نشد بریم؛ منم که عاشق دریا و شن بازی کنار دریام واسه همین خیلی دوست داشتم؛ همش از بابایی میخواستم بیایم شمال زندگی کنیم آرسامی هم که اولین بار بود می اومد؛ فکر کنم اونم دوست داشت با بابایی جونم دو سه بار رفتیم آب بازی؛ چقدر کیف داد  بعدشم می اومدم و شن بازی میکردم اینجوری پل چوبی خوشگل رنگی رنگی؛ بابلسر خیلی خوشگل بود نمک آبرود؛ با تله کابین رفتیم بالا تا رسیدیم به این جنگلای زیبا وااای که مامانی چقدر ترسید؛ من اصلا نمی ترسیدم خب دیگه اومدیم پای...
30 خرداد 1396