لوگوبازی من...
دلمون واسه تون تنگ شده بود خیلی زیاد مامی جونم واسه کامنت های قشنگ همه ی دوستای گلم تشکر میکنه؛ ببخشید ما دیر دیر میایم حالا بعدا میگم، چرا دیروز داشتم لوگو بازی میکردم و مامی جونمم مشغول غذا درست کردن بود، یهویی اومد سمت من ببینه چیکار میکنم کلی بوسم کرد و گفتش که این برج خوشگل رو خودت درست کردی عشقم منم گفتم آره مامی جونم؛ خیلی قشنگ شده؟!! مامی هم گفتش آره عزیزم؛ آره باهوش من؛ آره زرنگ من و باز من شکار شدم الان محو دیدن TV ام، دیدم مامی رو بابایی جونم که اومد؛ مامی عکس ها رو نشونش داد و گفت ببین چه لوگوی قشنگی درست کرده بابایی هم از دید...
نویسنده :
آتریسا جون
10:11